میزان بسیار کم مشارکت شهروندان در انتخابات ریاست جمهوری سه روز پیش نشان میدهد که بیشتر نیروها و چهرههای سیاسی درشت محبوبیتشان را از دست دادهاند. در این تردیدی نیست که تهدیدهای طالبان و برگزار نشدن انتخابات شوراهای ولایتی در کاهش مشارکت شهروندان نقش داشت، ولی نمیتوان منکر کاهش نفوذ سیاستمداران بسیار مشهور و نیروهای سیاسی شد. در دستههای انتخاباتی هر دو رهبر حکومت وحدت ملی چهرهها و نیروهایی حضور داشتند که مدعی نفوذ افغانستانشمولاند. چهرههایی مثل جنرال دوستم و محمد محقق در گذشته بانکهای رای لقب گرفته بودند. همین طور سیاستمدارانی که در کنار آقای غنی جا خوش کردهاند، ادعا دارند که شبکههای منظم هوادارانشان را دارند، اما همهی این نیروها، چهرهها و شبکهها قادر نشدند شهروندان بیشتری را به پای صندوقهای رای بیاورند. به نظر میرسد که جامعه از این سیاستمداران و نیروهای سیاسی دلزده شده است. نامزدان اصلی این دور انتخابات ریاست جمهوری رهبران حکومت وحدت ملی بودند؛ حکومتی که ناکام است و دستآوردی ندارد. چهرههایی هم که در سیاست دو دههی اخیر کشور مطرح بودند و رایدهندهگان را در انتخاباتها بسیج میکردند، این بار قادر نشدند موجهای مردمی را پای صندوقهای رای بیاورند. این ناکامی جمعی قشر سیاسی کشور است.
تمام صنف سیاسی کابل باید بپذیرند که ناکاماند. این سیاستمداران ناگزیر اند قبول کنند که پایگاههای اجتماعیشان را از دست دادهاند و دیگر نمیتوانند مثل یک دهه قبل مردم را به پای صندوقهای رای بیاورند. در انتخابات سال ۲۰۰۴ همین چهرهها میلیونها شهروند را به پای صندوقهای رای آوردند. برخی از سیاستمداران در آن زمان کاریزماهای عصر لقب گرفتند. قبل از انتخابات کنونی هم مدعا این بود که سیاستمداران موجهای مردمی را پای صندوقهای رای میآورند، ولی این کار نشد. خیرخانه و برچی، مناطق امن است، اما میزان مشارکت در این مناطق بسیار کم بود. شهر هرات خیلی امن است، ولی کل آرایی که در آن شهر به صندوقها ریخته شده، به ۲۰۰ هزار نمیرسد. رایهای شهر مزار حتا به ۱۰۰ هزار نرسید. جالب این است که در انتخابات ریاست جمهوری یک هراتی نامزد بود، ولی حتا همین انگیزهی محلی هم شور و شوق انتخاباتی در آن دیار خلق نکرد. این وضعیت نشانهی سرخوردهگی عمومی و یأس است. این مشارکت اندک بیانگر کاهش شدید نفوذ تمامی رهبران سیاسی و سازمانهایی است که در گذشته مدعی نفوذ افغانستانشمول بودند.
چنین مینماید که جای یک نیروی سیاسی جدید در افغانستان خالی است. همین وضعیتی که ما حالا داریم، در هند هم بود. شهروندان آن کشور از احزاب سنتی مثل کنگره خسته شده بودند. آنان سران این حزب را که خودشان را وارث رهبران جنبش آزادیبخش هند میدانستند، دیگر تحویل نگرفتند. حزبی که تقریباً پنج دهه بر سیاست هند حاکم بود، رفتهرفته نفوذش را از دست داد. در گذشته شهروندان هند خودشان را مدیون رهبران حزب کنگره احساس میکردند. این مبارزهی رهبران حزب کنگره بود که در کنار شرایط جهانی آن زمان زمینهی آزادی جمهوری هند از یوغ استعمار را فراهم کرد. هند در طول حداقل دو هزار سال قبل از استعمار یکی از قلمروهای بسیار مهم دنیا به لحاظ فرهنگی و اقتصادی بود. اعراب در شروع قرن هفت میلادی با هند تجارت داشتند. ولی استعمار اهمیت اقتصادی و فرهنگی هند را در دنیا کاهش داد. سهم هند در تجارت جهانی در دوران استعمار کمتر از پنج درصد بود. استقلال به رغم اینکه بخشی از قلمرو تاریخی هند را از پیکرش جدا کرد، ولی آن کشور را از شر استعمار نجات داد. به همین دلیل بود که شهروندان هندی خودشان را مدیون رهبرانی مثل جواهر لعل نهرو میدانستند و این حس سبب شد که همیشه به آنان در انتخاباتها رای دهند. ولی جمعیت جوان هند در حال حاضر که دیگر تجربهی زیسته از دوران استعمار و مبارزات رهبرانی مثل نهرو ندارند، علاقهیشان را به حزب کنگره از دست دادهاند. آنان رهبران کنگره را متهم به فساد مالی و سیاست خاندانی میکنند. به همین دلیل بود که از سال ۲۰۱۴ به این سو بیجیپی و رهبران آن در هر انتخاباتی رای میآورند.
اینجا هم اگر یک نیروی جدید سیاسی در صحنه میبود و میتوانست اعتماد شهروندان را جلب کند، قطعاً در انتخابات ریاست جمهوری کنونی رای میآورد. تمام نشانهها حاکی از این است که نیروها و چهرههای کنونی سیاست افغانستان، دیگر مورد علاقهی مردم عام نیستند. آنان نقششان را در مراحل مختلف بازی کردند و دیگر نیروی موجودیتشان به مصرف رسیده است. اکنون وقت ظهور یک نیروی جدید با روایت نو در سیاست افغانستان است. در انتخابات پارلمانی شاهد حضور برخی از جوانان در صحنهی سیاست بودیم، ولی بنا بر هزار و یک دلیل بیشتر آنان نتوانستند رای بیاورند. یکی از دلایل این امر، فعالیت نامنسجم این جوانان بود. وقت ظهور یک نیروی جدید در صحنهی سیاست کشور فرا رسیده است.