امروز در حالی از هشتم مارچ بهعنوان روز جهانی زن یاد میکنیم که زنان افغانستان برای هر لحظه نفس کشیدنشان در این سرزمین قیمت گزاف میپردازند. زن بودن در جامعه سنتی و به شدت مردسالار افغانستان همیشه با ستم، سرکوب و در حاشیه زیستن همراه بوده است. تمام زنان افغانستان به پیمانههای متفاوت طعم تلخ جور جامعه زنستیز را کشیدهاند. زنان افغانستان از جامعه به درون خانهها رانده شدهاند و خانهها نیز مکانهای امنی برای زیستن آنان نیست. نادیده گرفتن زنان و دختران در داخل خانوادهها یکی از مواردی است که ما زنان همواره شاهد آن بودهایم. امروزه با تسلط طالبان در افغانستان، دامنه زنستیزی فراگیر شده است. زنان نه تنها در فضای خصوصی که در فضای عمومی جامعه نیز مورد خشونت و تبعیض قرار دارند.
طی سالیان گذشته زنان بسیاری قربانی جامعه خشونتپرور و جنگزده افغانستان شدند. با این حال، تعدادی از زنان با تلاش زیاد توانسته بودند راهی برای زندهگی کردن پیدا کنند.
صدف (نام مستعار) یکی از این زنان است. او دختر نوجوانی بود که قربانی خواست خانوادهاش شد. اکنون او مادر مجردی است که مسوولیت چهار فرزند کوچکش را نیز بر دوش دارد. صدف روزگارش را اینگونه تعریف میکند: «هنوز متعلم صنف هشتم مکتب بودم که خانوادهام مرا نامزد کرد و این باعث شد تا محدودیت جدیدتر و بزرگتری روی محدودیتهای قبلی زندهگیام اضافه شود و نتوانم به درسهایم ادامه دهم.» از آنجایی که بیشتر مردم افغانستان علاقه چندانی به باسوادشدن دخترانشان ندارند و در مواردی حتا مخالفت نیز میکنند، خواندن و نوشتن حسرتی است که بر دل بسیاری از دختران و زنان این خطه باقی مانده است. صدف میگوید: «هر دو برادرم با حمایت خانوادهام راهی دانشگاه طبی شدند و راه ساختن آیندهشان را در پیش گرفتند؛ در حالی که ما باید تمام روز را کنار مادر خود بوده و به کارهای خانه میپرداختیم.»
زندهگی در فضایی که زنان و دختران در آن فقط به چشم خانم خانه نه بهعنوان رییس خانه، دیده میشوند، دشواریهای زیادی دارد. صدف میگوید: «پانزده سال بیشتر نداشتم که سفیدپوشم کردند و مرا فرستادند خانه شوهر. در روزهایی که باید به مکتب میرفتم و درس میخواندم، مجبور بودم مانند یک خانم باتجربه خانهداری کنم و مسوولیت یک خانواده را بر دوش بکشم که البته برای من بار سنگینی بود و نمیتوانستم بهخوبی از عهدهاش برایم. از اینکه همسرم افسر اردوی ملی بود، بیشتر اوقات در خانه حضور نداشت و از اینکه در ساحه نبرد بود همیشه هراس زخم برداشتن و یا جان باختنش همراهم بود.»
واژه جنگ از پرکاربردترین و آشناترین واژه در قاموس مردمان افغانستان است. زمین این کشور بیش از زمین کشاورزی میدان جنگ بوده است. مردم در این جا تمام عمر خود را با صدای گلوله و انفجار گذراندهاند و همیشه ترس کشته شدن خود و عزیزانشان را با خود حمل میکردهاند. بار جنگ را زنان بیشتر از مردان بر دوش کشیدهاند. صدف چنین قصه میکند: «آخرین باری که با همسرم حرف زدم، خزان سال ۱۳۹۸ بود. قرار بود فردای آن شب برای گذراندن تعطیلاتش به خانه برگردد و از اینکه بعد از سه ماه میتوانست خانواده و فرزندانش را ملاقات کند خیلی خوشحال بود؛ اما تقدیر آخر مسیر سفر همسرم را با رسیدن به خانه ننوشته بود. موتر حامل آنها در اثر برخورد با ماین کنار جاده منفجر شد و همه سرنشینانش بهشمول همسرم جانهایشان را از دست دادند… .»
مرگ شوهر صدف که تا آن دم سرپرست و نانآور خانواده بود، او را در سیاهچال دیگری انداخت. او هم مثل زنان دیگر که در چنین وضعیتی قرار میگیرند، خود را تنها مسوول خانواده یافت و برای اینکه بتواند کاری برای خانوادهاش انجام دهد، دنبال کار میگردد: «با وفات همسرم من و فرزندانم بدون حامی باقی ماندیم و دیگر خودم باید برای ادامه حیات کاری میکردم. ازآنجایی که سواد کافی برای داشتن یک وظیفه رسمی نداشتم، مجبور بودم به دنبال شغلهایی باشم که بدون سواد هم بتوانم انجامش دهم. با پیشنهاد چند تن از دوستان و نزدیکانم به یکی از آرایشگاهها سر زدم و بهعنوان کارآموز شروع به کار کردم. کارهای ما بهخوبی پیش میرفت و بعد از مدتی دیگر نه به حیث کارآموز بلکه به حیث یک کارمند در همان آرایشگاه به کارم ادامه دادم.»
صدف که در آرایشگاه به کار مشغول بود و میتوانست نان بخورونمیری برای خانوادهاش تهیه کند، با آمدن طالبان در شرایط بدی قرار میگیرد: «با روی کار آمدن دوباره طالبان شرایط کاری برای ما آرایشگران هر روز تنگتر از دیروز میشد، اما برای ادامه زندهگی و بهدست آوردن پول مجبور بودیم تحت هر شرایطی به کار ادامه دهیم. این محدودیتها رفته رفته تبدیل شد به یک مانع سر راه کار آرایشگران. طالبان برای تمام ما یک ماه زمان تعیین کردند تا درب آرایشگاههای خود را ببندیم، در غیر این با ما برخورد صورت خواهد گرفت.»
آرایشگری یکی از شغلهایی است که بسیاری از زنان افغانستان از طریق آن کسب درآمد میکنند. با ممنوعیت این شغل از سوی طالبان، زنان بسیاری بیکار شدهاند و یا به کارهایی چون صفاکاری و حتا تکدیگری روی آوردهاند. صدف که یکی از این زنان است، میگوید: «با بسته شدن آرایشگاهها، یگانه راه کسب درآمدم را از دست دادم و حالا مجبورم به خانههای مردم برای پاککاری و لباسشویی بروم که آنهم به دلیل وضع اقتصادی نه چندان خوب مردم، زیاد میسر نیست. نداشتن کار و درآمد، درخواستهای فرزندانم، کرایه خانه و صرفیه آب و برق همه باهم بالایم فشار زیادی آورده و اگر بهخاطر آینده فرزندانم نبود، قطعاً به زندهگی خود پایان میدادم.»
از زمان به قدرت رسیدن دوباره طالبان تا امروز، زنان افغانستان با مشکلات و محدودیتهای زیادی مواجه هستند. طالبان آشکارا زنان را به حاشیه رانده و آنها را از فضای عمومی جامعه دور کردهاند. امروز در هشتم مارچ، جهان در حالی «روز جهانی زن» را تجلیل میکند که زنان و دختران افغانستان از ابتداییترین حقوقشان محروم هستند.