تاریخ همانگونه که رویدادهای را به ثبت میرساند و درسهایی برای نسلها دارد، بیتوجهی به آن نیز عواقبی را به همراه دارد. همانگونه که گفتهاند، ملتی که از تاریخ درس نمیگیرد، تکرار تاریخ را تجربه خواهد کرد. وضع اسفناک حاکم بر افغانستان را میتوان غفلت از رویدادهای گذشته تاریخی افغانستان و عدم آمادهگی برای جلوگیری از تکرار آن دانست. یکی از عواملی که منتج به انحصارطلبی، اقتدارگرایی و تمامیتخواهی کنونی شده است، بیاعتنایی به درسهای تاریخ کشور است.
نمونههای بسیاری از نسلکشی در تاریخ به ثبت رسیده است. بهعنوان مثال، میتوان از نسلکشی ارامنه توسط امپراتوری عثمانی نام برد. از این رویداد بیش از 100 سال میگذرد؛ رویدادی که بهعنوان بیرحمی بزرگ در حافظه تاریخ و ارمنیها ثبت شده است. با اینکه اصطلاح نسلکشی در سال ۱۹۴۴ ظاهر شد، اما اکثر پژوهشگران در این مورد توافق نظر دارند که قتل عام یک قوم خاص با این تعریف مطابقت دارد. با شروع جنگ جهانی اول، دولت تحت کنترل حزب سیاسی «وحدت و ترقی»، در تلاش برای حفظ امپراتوری عثمانی، سیاست پانترکیسم را در پیش گرفت: ایجاد «توران»، دولتی که تا چین امتداد داشت و شامل تمام اقوام ترکزبان قفقاز و آسیای مرکزی میشد، یکی از این اقدامات بود. اقوام غیرترک و غیرمسلمان ساکن این سرزمین مجبور بودند یا فرهنگ و زبان ترکی را بپذیرند یا ناپدید شوند. بر اساس همین سیاست نژادپرستانه و غیرانسانی، سران دولت عثمانی جمعیت ارمنی را مانع اصلی اجرای این برنامه میدانستند و کلیت آنان را از دم تیغ و شمشیر گذراندند.
در آستانه جنگ، بیش از دو میلیون ارمنی در قلمرو مربوط به امپراتوری عثمانی زندهگی میکردند. تقریباً یکونیم میلیون نفر در سالهای ۱۹۱۵-۱۹۲۳ کشته شدند. مرحله اول نابودی در بهار ۱۹۱۵ با بازداشت و قتل صدها تن از نمایندهگان جریانهای روشنفکر ارمنی در پایتخت امپراتوری عثمانی، شهر قسطنطنیه، آغاز شد.
مرحله دوم، اعزام ۶۰ هزار مرد ارمنی به ارتش ترکیه بود که توسط همکاران ترک خود کشته شدند. سومین مورد با قتل عام و تبعید زنان، کودکان و افراد مسن به صحرای سوریه مشخص شد. صدها هزار ارمنی در جریان راهپیماییها جان باختند؛ بسیاری از گرسنهگی و بیماری جانشان را از دست دادند.
این تراژدی تا هنوز یکی از برجستهترین عوامل اختلاف بین ترکیه، جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری است که بهعنوان گوشه ناخوشایند تاریخ بهجا مانده است و باید این بخش تاریخ درس عبرتی برای تمامی کشورهای جهان باشد.
امروزه ممکن است موجودیت نهادهای حقوق بشری فعال در سطح جهان، رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی بهعنوان ناظران اوضاع جهان و تعهدات جهانی برای حفظ حقوق بشری و ارزشهای بشری سبب جلوگیری از نسلکشی و فجایع نظیر آن شود، اما با توجه به اینکه هنوز در بسیاری از نقاط جهان قدرتطلبی، انحصارگرایی و قومگرایی وجود دارد، نیاز است تا برای استقرار و اجرای عدالت فجایعی همانند نسلکشی ارامنه توسط امپراتوری عثمانی، به یک کارزار عدالتخوانه برای پیشگیری از چنین رویدادهای بزرگ تبدیل شود.
اما پرسش اینجا است که درس تاریخ از این نسلکشی برای افغانستان چیست؟
افغانستان کشوری متشکل از اقوام مختلف است که از سالیان دور به این طرف تمامی این اقوام با وجود زدوبندهایی، با هم زندهگی کردهاند و براساس شعاری «خانه مشترک همه اقوام» بوده است. مردم این کشور حالا بیش از هر زمانی نیاز دارند تا از رویداد نسلکشی ارامنه درس بگیرند؛ زیرا مردم افغانستان در طول سالیان متمادی پستیها و بلندیهای فراوانی را تجربه کردهاند و اینک در مرحله حساس قرار دارند که نیاز است با درس گرفتن از تاریخ، برای حفظ تمامی اقوام این کشور تلاش کنند. برای این مورد نیاز است همه افغانها در تشکیل یک حکومت فراگیر و متشکل از تمامی اقوام افغانستان با توجه به مشارکت فعال و معنادار اقوام و اقلیتهای افغانستان سهم بگیرند و نظامی را بر پایه عدالت ایجاد کنند.
دولتمردانی که حالا تصامیم کشوری را برعهده دارند و آنهایی که از قدرت کنار زده شدهاند، مسوولیت بس عظیمی در این راستا دارند؛ زیرا آنها هستند که در بسیج و هدایت مردم همواره سهم داشتهاند و اکنون زمان آن است تا بدون توجه به قوم و ملیت خودشان، در ایجاد حکومت فراگیر با اشتراک تمامی اقوام سهم خویش را آنگونه که باید، ادا کنند.
این کار علاوه بر حفظ و تحکیم پایههای حکومت و وحدت ملی، در عرصه بینالملل نیز کشور و مردم افغانستان را از آزمون دشوار دولتداری موفق به در خواهد کرد. از آنجایی که در جهان امروز هیچ کشوری به تنهایی نمیتواند دوام آورد، پس نیاز است تا دولتمردان با توجه به این موارد حکومت همهشمول ایجاد کنند که زمینه تدوام تمام اقوام افغانستان فراهم شود.