۱۷ اسد سال پار در ادامه سریال سقوط پیهم ولایات عمدتاً شمال و شمال شرق، زادگاهم تالقان پس از درگیریهای شدید و کوچهبهکوچه که بیش از دو ماه طول کشید، سقوط کرد. در اوایل سرطان بسیاری ولسوالیهای تخار به دست طالبان افتاده بود و حلقه محاصره شهر تنگتر میشد. رستاق، بزرگترین و پرجمعیتترین ولسوالی این ولایت، نیز سقوط کرد. ناامنیها و نفوذ طالبان بر ولسوالیهای درقد، خواجهغار، اشکمش و ینگیقلعه این ولایات به سالهای ۱۳۸۸ برمیگردد. این گروه در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ خواجهغار را دو بار سقوط دادند. شهر تالقان، اهمیت استراتژیک داشته و اولین شهر بود که توسط مجاهدین از حکومت داکتر نجیبالله پس گرفته شد. در زمان مقاومت اول از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰ این شهر چندین بار میان طالبان و نیروهای مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود دستبهدست شد و یکی از مراکز مهم مقاومت پنداشته میشد. در همه این سالها، تنگی فرخار خط فاصل میان دو طرف بود و طالبان توان پیشروی به سوی بدخشان، ورسج و فرخار را نداشتند.
طالبان بار نخست در سالهای ۱۳۷۸ پس از جنگ چهلوچهار روزه تالقان را تصرف کردند. حفظ و نگهداری این شهر برای آنها سنگینی میکرد، به همین دلیل شهر چندین بار دستبهدست شد. طالبان خلاف دوره قبل، این بار شهر را از چهار طرف به محاصره کشانیدند. منطقه استراتژیک چمن خسده در ولسوالی فرخار که یکی از پایگاههای مهم مقاومت اول بود، توسط طالبان بومی و محلی تصرف شد. من در اسلامآباد ماموریت دیپلماتیک داشتم و هر لحظه تحولات امنیتی افغانستان، مخصوصاً پیشروی و پسروی خطوط تالقان را از طریق دوستان و خبرنگاران محلی احوالگیری میکردم. نگران خانواده و اقارب بودم. پیشروی طالبان همه همکاران در سفارت را نگران ساخته بود.
رسانههای پاکستانی تحلیلها و تبصرههای متفاوتی از شدت جنگ و خارج شدن مناطق از حاکمیت دولت منتشر میکردند و در تحلیلها و مقالات از سقوط احتمالی حکومت تا شش ماه آینده خبر میدادند. هر چند دقیقه بعد صفحه فیسبوک شفیق پویا، خبرنگار محلی در تخار را که در خطوط جنگ با نظامیان و خیزشها بود و از تحولات جنگی اطلاعرسانی بهموقع میکرد، میخواندم. در تماسهایی که از بیقراری ناوقت شب یا صبح زود با خانواده و خویشاوندان در تالقان میگرفتم، میگفتند که با همه شدت و آتشباریهای بیوقفه سلاحهای سبک و سنگین، امشب که تالقان سقوط نکرد، هیچگاه سقوط نمیکند.
خبرهای ناگوار میرسید. پیش از تصرف چمن خسده در نتیجه شلیکهای طالبان بر وسایط غیرنظامیان چند مرمی به پای شوهر خالهام که از منطقه میگذشت، اصابت کرده بود. او شدیداً زخم برداشت و تا حالا با گذشت یک سال از آن رنج میبرد و بهدرستی صحتیاب نشده است. به همین ترتیب یکی از اقارب نزدیک که با سرعت از چمن خسده فرار میکرد، طالبان به ظن اینکه نیروی دولتی یا خیزش است، بر موترش تیراندازی کردند و او کشته شد. یکی از خویشاوندان که در خیزشهای محلی بود، در اطراف چمن خسده کشته شد. یکی از خبرهای ناخوش، کشته شدن فرمانده آغاگل قطغنی، از فرماندهان خیزشهای محلی بود. هرچند فرماندهان محلی در بیست سال پسین در این ولایات از یک طرف کارنامههای رضایتبخش به جا نگذاشتند و از طرف دیگر به دلیل خانهنشینی و عدم حضورشان در ساختارهای دفاعی و امنیتی، دل خوش از حکومت نداشتند، اما در جنگ و دفاع از تالقان و ولسوالیهای تخار نقش قابل توجهی داشتند.
در ۲۸ سرطان به دستور رییس جمهور تمام کارمندان دیپلماتیک سفارت افغانستان در پاکستان به کابل فراخوانده شدند. ما شب اول عید قربان به کابل رسیدیم. خانواده دو بار مجبور شدند از شدت جنگ شهر را ترک کرده به ولسوالی فرخار پناه ببرند. پدرم برای دیدار من و خانوادهام به کابل آمده بود. از قوس ۱۳۹۷ که به ماموریت دیپلماتیک به پاکستان رفتم، به تالقان برنگشته بودم و بخش اعظم اعضای خانواده را برای چند سال ندیده بودم. علاقهمند سفر به این شهر زیبا و پرخاطره بودم، اما به دلیل جنگها و خشونتها این فرصت میسر نشد.
حکومت دو فرمانده خیزشهای محلی، جنرال نجیب و جنرال خیرمحمد تیمور را که هر دو قبلاً رییس امنیت ملی و فرمانده پولیس بودند، یک ماه قبل از سقوط این شهر بهحیث رییس امنیت ملی و فرمانده پولیس این ولایت گماشت و چند روز بعد از تقرر، خیرمحمد تیمور در جنگ زخم برداشت. این بار جای ستونهای اصلی و تاثیرگذار مقاومت مانند جنرال داوود، عبدالمطلب بیک، پیرمقل ضیایی، انجنیر عمر و جنرال شاهجهان نوری خالی بود.
روز اول عید قربان یک عضو خیزشهای مردمی که پس از سقوط چمن خسده با عبور از کوههای دشوارگذر ورسج و پنجشیر خود را به کابل رسانیده و آثار ماندهگی و بیخوابی در سیماش پیدا بود را دیدم. پرسیدم که خاطرات و چشمدیدهایش را شریک سازد. از بینظمی، پراگندهگی و ناهماهنگی شکایت داشت. گفت جنگ را یکی بر دیگر حواله میکند؛ خیزش میگوید نیروی دولتی از منطقه دفاع کند و نیروهای دولتی میگوید خیزش پیشقدم شود و حتا بعضی مناطق به این دلیل سقوط کرد که فرماندهان محلی میخواستند امتیاز دفاع و بازپسگیری مناطق را بگیرند. به گفته او، برخی فرماندهان نامدار در جلسات ادعای آماده کردن بیش از 100 تن را داشتند، اما در میدان جنگ پنج تن بیشتر با آنها نبود.
از این شخص که تجربه طولانی جنگ داشت، پرسیدم که در صورت سقوط شهر، نیروها چگونه خود را نجات میدهند؟ گفت یکی از گزینههای احتمالی، خروج از شهر با تانگهای ضربتی وسایط زرهی به فرخار و ورسج است. همینگونه هم شد.
جنگ کوچهبهکوچه رسید و محل مسکونی ما در مربوطات حوزه اول امنیتی که با چوک تالقان چندصد متر فاصله ندارد، نیز آماج حملات دو طرف قرار داشت. طالبان محلی در این منطقه نفوذ کرده و خانهها را سنگر جنگ و عملیات ساخته بودند. به برخی خانههای خویشاوندان، مرمی سلاحهای ثقیله اصابت کرده بود. هرلحظه نگران خانه پدری و در کل وضعیت این شهر بودم که با کشانیدن جنگ در چندصد متری مقام ولایت، دفاع و مقاومت بیفایده بود و معلوم که کار از کار گذشته است.
جنگ شصتوشش روزه تالقان، روایتی که سرباز نجنگید را برنمیتابد. نیروهای امنیتی این ولایت با چنگ و دندان از شهر دفاع کردند و مقاومت در تخار ثبت تاریخ وزین آن مرزوبوم خواهد ماند.
سرانجام شام ۱۷ اسد با مقاومت سرسختانه دوماهه، سپاهیان دلآور تسلیم نشده و با دهها تانگ ضربتی و وسایط زرهی از دهها کمین خطرناک طالبان عبور کرده به ورسج رفتند. با دیدن تصاویر خداحافظی سرد نیروها با شهرشان و مستولی شدن سیاهی و تاریکی بر این شهر زیبا و پرخاطره، قلبم خون میگریست. دو روز بعد از سقوط کامل تخار، حادثه غمبار دیگری اتفاق افتاد؛ پسر ۲۲ ساله عمهام در پل درباهوی ولسوالی فرخار در نتیجه سوءتفاهم و شلیک نیروهایی که از کندز عقبنشینی کرده بودند، کشته شد. این جنگ خانمانسوز از یک قریه کوچک، چندین جان را گرفت.