من و عایشه درانی
نخستینبار زمانی که در بهار 1347 خورشیدی به دارالمعلمین اساسی کابل آمدم، با نام عایشه درانی آشنا شدم. دلیلش هم، همین لیسه دخترانه عایشه درانی بود.
روزهای پنجشنبه که به شهر میرفتیم، از کنار این مکتب میگذشتیم. گاهی آرام بود و گاه هم پر از هیاهوی دختران، و این هیاهو برای ما خیالانگیز بود.
گاه هم که در برنده رستورانت آرین با دوستی مینشستیم و در بدل دو افغانی پیاله چایی مینوشیدیم، با شیرینیگکهای سرخ و سبز و سپید، به آن ساختمان قدیمی مکتب نگاه میکردم و به آن مکتب میاندیشیدم، به شاگردانش و آموزگارانش.
این مکتب، نام عایشه را در ذهن من بسیار باشکوه و بزرگ میساخت و به او میاندیشیدم. به گفته مردم، مانند خواب یادم مانده است؛ اما درست نمیدانم چه زمانی بود که رساله بسیار کوچکی از شعرهای عایشه درانی به دستم رسید. شاید در همان رساله بود یا جایی دیگر، چیزهایی درباره او خواندم.
از همان دوران جوانی نام عایشه درانی همیشه در ذهنم سیمای یک زن سوگوار و کوتاهقامت را بیدار میکند؛ سیمای زنی را که فرزند جوانش را کشتهاند و بعد او همه عمر نشسته و در سوگ فرزند نوحهسرایی کرده است.
نمیدانم چرا تا نام عایشه درانی را میشنیدم، از همه شعر و شاعری او و زندهگی او همان کشته شدن فرزندش در جنگ کشمیر یادم میآمد.
حال که دیوانش را ورق میزنم، او را چنان کبوتر تیرخوردهای میبینم که هی پرپر میزند و در هر پرپر زدن این خون او است که قطرهقطره بر زمین میریزد.
با خود میگویم که اگر این گشایش عرفانی به سراغش نمیآمد، چگونه پس از کشته شدن فرزند جوان، آن هشت سال سوزان را تحمل میکرد.
عایشه درانی و تیمورشاه
عایشه درانی با تیمورشاه (1747-1793) و فرزندان او همروزگار بود. احمدشاه درانی که به سال 1772 از جهان گذشت و تیمورشاه به پادشاهی رسید، پایتخت را از قندهار به کابل انتقال داد.
در مکتب در مضمون تاریخ خوانده بودیم که او در بوستانسرای کابل به خاک سپرده شده است. حالا آنجا را پارک تیمورشاهی میگویند، در پهلوی لیسه عایشه درانی.
«عایشه درانی شاعره چیرهدست، دختر یعقوبعلی خان بارکزایی، از اهل کابل بود. عایشه در کسب دانش و معرفت همت گماشت و چون شاه اشعار او را دید، علیرغم عصبیتی که در آن زمان در برابر تظاهر زنان و قریحه و نبوغ ایشان داشت، شاعره موصوف را با دادن صلات به سرودن اشعار تشویق نمود.» (افغانستان در پنج قرن اخیر، ص169)
در مورد اینکه عایشه درانی چگونه به دیدار تیمورشاه رسید، میتوان این چند دلیل را ارایه کرد: نخست، شاعری یک زن در آن روزگار تاریک و پر از تعصب، میتواند آوازهانگیز و توجهبرانگیز باشد. دودیگر اینکه پدر عایشه در بخش نظامی، توپچیباشی بود و پدرکلانش نیز. الزاماً پدر او پیوندی با دربار نیز داشت. سهدیگر اینکه به قول فرهنگ: «در دربار او یک انجمن ادبی کوچک، اما واقعی موجود بود که علاوه بر شاعران و ادبیان محلی، یک تعداد از فضلای کشورهای مجاور هم در آن جمع شده بودند. اما متاسفانه این نهضت مانند عمر شاه و محیطی که آن را به وجود آورد، کمدوام و مستعجل بود.»
(همان، ص 167)
گذشته از اینها، تیمورشاه افزون بر شعردوستی و شعرشناسی، طبع شاعری نیز داشت. از او دیوانی برجای مانده است که در غزلسرایی بیشتر از حافظ و واقف لاهوری پیروی میکرد. این هم چند بیت از یک غزل او:
آن شکرلب به شکرخنده و حرف و سخنش
دل ز من برد و نهان کرد به چاه ذقنش
نشود شعله ته پردهی فانوس نهان
مینماید بدن او ز ته پیرهنش
شاه تیمور به صد شوق غزلهای تو را
خلق را ورد زبان است به هر انجمنش
(همان، ص 171)
این هم چند بیت از یک غزل دیگر او:
شد موسم زمستان مستان به بزم شاید
درهای عیش بر رخ از هر طرف گشادند
مطرب بده بشارت پیران پارسا را
شکرانهگو حریفان در پای خُم فتادند
گلبن شگوفه دارد از برگ در گلستان
جمعی بر آن تماشا رو سوی باغ دارند
(تاریخ ادبیات افغانستان، ص 421)
میتوان احتمال داد که عایشه درانی با زمینهسازی آن انجمن ادبی، به دربار راه یافته تا شعرش را برای تیمورشاه بخواند و به بخشش پادشاه دست یابد.
تمیورشاه، شعر او را میپسندد. شعر و شاعری عایشه با شعر و شاعری تیمورشاه، یک نقطه مشترک دارد و آن پیروی هر دو از حافظ است. هر دو دلبسته طرز شاعری حافظ هستند. این امر را میتوان نقطه مشترک و پرجاذبهای در ذوق شاعری پادشاه و عایشه درانی دانست.
گفتهاند باری تیمورشاه از جنگی برگشته بود و عایشه درانی، شعری در ستایش کابل سرود و آن را برای شاه خواند؛ اما در دیوان او شعری که بهگونه خاص در ستایش کابل سروده شده باشد، دیده نمیشود. با این حال، نمیدانیم که آن شعر چه محتوایی داشته است؛ شعری بوده در ستایش کابل یا ستایش پادشاه. در دیوان عایشه درانی، نهتنها شعری در ستایش تیمورشاه وجود ندارد، بلکه او در شکواییههای خویش از حاکمان روزگار و بهگونه خاص از محمودشاه شکایتهایی دارد.
به هر حال تا جایی که تاریخنویسان و پژوهشگران عرصه ادبیات در پیوند به شعر و شاعری عایشه درانی چیزهایی نوشتهاند، همه از این رویداد یاد کردهاند. گویی این رویداد یکی از نقطههای عطف زندهگی شاعرانه او بوده است. بدون تردید، چنین رویدادی که باید در دوره جوانی شاعر رخ داده باشد، امری مهم و انگیزنده در کار شعر و شاعری او بوده که به یقین تشویق خانواده و نزدیکان را نیز در پی داشته است.
دیوان عایشه درانی
در زمان امیر عبدالرحمان خان (1880-1901) هیچ نشریهای در کشور وجود نداشت، با این حال پروفیسور رسول رهین در کتاب «تاریخ مطبوعات در افغانستان» از چهل عنوان کتاب نام برده که در این دوره نشر شده است. دیوان رحمت بدخشی و دیوان عایشه درانی از شمار این کتابهایند.
در پیوند به جزییات دیوان عایشه درانی آمده است: «360 صفحه، قطع 16 در 23 سانتی، به انتظام میرمحمدعظیم و به اهتمام منشی عبدالرزاق (شامل حمدیه، نعتیه، مدیحه) جمعاً 1200 بیت، سال چاپ 1305 / 1888 م» (تاریخ مطبوعات افغانستان از شمسالنهار تا جمهوریت، ص81)
من دیوان چاپ شده عایشه درانی در زمان امیر عبدالرحمان را ندیدهام، اما اگر دربرگیرنده 1200 بیت باشد، در آن صورت این دیوان کامل نیست. حتماً با محدودیتهای سیاستهای فرهنگی آن روزگار بخش مهمی از سرودههای او در این کتاب نیامده است؛ برای آنکه سرودههای او را دستکم 6000 بیت گفتهاند و سرودههای او همه حمد و نعت و مدیحه نیست.
این در حالی است که در دیوان او که به وسیله نشر عرفان با مقدمه «دکتر عفت مستشارنیا» در سال 1386 در تهران چاپ شده، سرودههایی از گونه مدیحه برای شاهان یا بزرگان دربار دیده نمیشود.
«عایشه دیوانی مشتمل بر قصیده، غزل، مثنوی، مخمس، رباعی، قطعه، ترجیعبند و امثال آن اتمام نمود که در سال 1305 به امر امیر عبدالرحمان خان در کابل به طبع سنگی چاپ شد و نسخهای از آن موجود است.
شهادت فیض طلب، پسر عایشه، در سال 1227 در جنگ کشمیر، بر عایشه خیلی دردناک واقع شد؛ زیرا پس از این واقعه آثار عایشه به خود رنگ حزنانگیز گرفته است. خودش نیز هشت سال بعد از پسرش در سال 1235 هجری فوت نمود. مجموع اشعار وی در حدود شش هزار بیت است که قسمت اعظم آن را غزلیات احتوا کرده است.» (ادبیات افغانستان در ادوار قدیمه، ص 503)
پس، این سخن که او یکهزار و 200 بیت شعر سروده، درست به نظر نمیآید. دیوان چاپ عرفان، در قطع وزیری 366 صفحه دارد.
بانو عفت مستشارنیا بر دیوان عایشه درانی مقدمه گسترده و همهجانبهای نوشته است. بر ابعاد و چگونهگی شعر او، چه از نظر صورت و چه از نظر محتوا، پژوهش ژرفی انجام داده و در مقدمه خود شمار بیتهای عایشه درانی را بالغ بر شش هزار بیت خوانده است.
همینجا باید بگویم که پیش از این مقدمه، من چنین نوشتهای گسترده و متکی بر اصول پژوهشهای ادبی را در پیوند به شعر و شاعری عایشه درانی از نویسنده دیگری ندیدهام. نویسنده، شعر عایشه درانی را نهتنها با درنظرداشت دورههای زندهگی او بررسی کرده، بلکه وضعیت سیاسی ـ اجتماعی و تاثیرگذاری آن را بر زندهگی شاعر از نظر دور نداشته است.
چاپ دیوان عایشه درانی در نشر عرفان با چنین مقدمهای، خود بازشناخت عایشه درانی است. تا جایی که من متوجه شدهام، پس از نشر این کتاب بود که شماری از نویسندهگان افغانستان در پیوند به شعر و زندهگی عایشه درانی چیزهایی نوشتهاند که مهمترین منبع آنان، همین مقدمه بانو عفت مستشارنیا است، گاهی با یادکرد منبع و گاهی هم بییادکرد منبع، به گفته مردم خود را زدهاند به کوچه حسن چپ.
او با حوصلهمندی، شعر و زندهگی عایشه درانی را نهتنها بررسی کرده، بلکه برای یافتن دیوان او زحمت بسیاری نیز کشیده است. آنگونه که خود گفته، در جریان سفرهایی که به کابل داشته، پیوسته از این کتابفروشی به آن کتابفروشی سر زده و سرانجام به یاری یکی از کتابفروشان شهر کابل، موفق میشود تا از دیوان عایشه درانی، آن شاعر فراموش شده، «زیراکسی» تهیه کند.