دموکراسی، آزادی سازمانهای سیاسی و رسانههای غیردولتی که در صدارت شاه محمودخان (1946-1952) پدید آمدند عمر درازی نکردند. شاید هم یک نمایش بود و یک آزمون خاندان سلطنت! داوود خان و برادرش محمد نعیم خان با پشتیبانی و رهنمایی هاشم خان برنامههای حکومت شاه محمود خان را جهت دستیابی به مقام صدارت با ناکامی روبهرو کرد. صدارت را قبضه کرد و ورق برگشت. جای ورق خاکستری، ورق سیاه برگشت. دیگر نه فعالیت رسمی سازمانی برجای ماند، نه هم رسانههای غیردولتی و نه هم بحثی از دموکراسی. نشریههای حزب وطن به رهبری میرغلام محمد غبار و حزب خلق به رهبری داکتر محمودی تعطیل شدند. در چنین روزگاری باقی قایلزاد شعری دارد که میتوان از آن به حیث یکی از شعرهای باشکوه مقاومت آن دوران یاد کرد. به مشکل میتوان تردید کرد که مخاطب این شعر داوود خان و دم و دستگاه استبدادی او نباشد.
پیمانه را به دست هوسباز دادهاند
دیوانه را وظیفه ممتاز دادهاند
آن صاحب هنر شده مردود عافیت
دجال را تملک اعجاز دادهاند
رقاص صحنه خفته ز تاثیر انتخاب
فالیزها به اشتر غماز دادهاند
عفریته نخره کرده سر تخت نقره کوب
هیزم کشی به شاهد طناز دادهاند
در نی دمیده گفت: شگالی کنار شیر
با زاغ، آشیانه شهباز دادهاند
مرد اعتماد، الحذر ای اهل معرفت
چون راز ما به مردم ناراز دادهاند
خواندند حکم قتل مرا پشت پرده، حیف
نی فرصت و نه مهلت ابراز دادهاند
منصوب شد به خرمن جو دادگر، حمار
خوش منصفی به قاضی پرآز دادهاند
دادند گنج حضرت قارون به سفلهای
نی فاقه را دو پوچک و یک غاز دادهاند
گر نه سپهر زیر پرم کوچکی نکرد
ما را کجا اجازه پرواز دادهاند
«باقی» هزار نغمه به یک تار میزند
افسوس پنجهاش به رم ساز دادهاند
همان، ص 114
گفته شده است که سخنچینان و خبررسانان حاکمیت، با تعبیر و تفسیری که از این شعر داشتند، خبر آن را به داوود خان رساندند. مستبد جوان چنان بر افروخته میشود که حکم به دستگیری شاعر نابینا میدهد. او را به زندان میافکنند. شکنجهاش میکنند تا خاموشش کنند؛ اما چنین نمیشود. چون از زندان رهایی مییابد باز هم قلم او همچنان در خط دفاع از مردم و مقابله با استبداد حرکت میکند. برای آن که او سرودی است که از تار فردا برمیخیزد و کس نمیتواند او را خاموش سازد. سرودی که پژواکش آتش در کاخ استبداد میاندازد.
اهتزاز تار فردایم، نوای چنگ و درد
نغمه شیپور آهم، تا سحر پیچیدهام
شمع افروز تقاضا گشتهام، زحمتکشم
مثل پروانه، به دور کارگر پیچیدهام
پرده بردار خرافاتم بدون دستمزد
حلقهکوب اتحادم، در به در پیچیدهام
آتشانداز سرای ظلم و کاخ بدعتم
پور آزر هستم و آتش به سر پیچیدهام
در جنون آباد استبداد، رمز عبرتم
حلقه زنجیر جرأت بر کمر پیچیدهام
دست خاین میخورد بر لقمه تاراج، تاب
من به قطع بازوی بیدادگر پیچیدهام
نی کپیتالیست، نی فاشیست نی سوسیالیام
شادمانم چون به دستور عمر پیچیدهام
دام باز مرغ نایات عدالت بودهام
سالها «باقی» شده با مشت پر پیچیدهام
جنگ روبه خفت ببر است، فرموده علی
روی این قانون، خوشم با شیر نر پیچیدهام
همان، ص 129
او در روزهای شکنجه در زندان شعری دارد زیر نام «قفل زندان». شاعر میاندیشد که زندان جایگاه قانونشکنان است. او که قانونی را نشکسته و دارایی کسی را تاراج نکرده، پس چرا دشمن او را به زندان کشیده است. بدون تردید جرمش همان آزاداندیشی اوست. مبارزه اوست برای عدالت و استقامت اوست در برابر خودکامهگان غارتگر. چنین است که به دوستانش از زندان پیام میدهد که باید در اندیشه چاره نشتر این نظام خونریز باشند.
حفظ خون رگ خشکیده چه حاصل دارد
چاره نشتر برنده فصاد کنید
بعد، شایسته سرایید دو بیتی ز «بهار»
طفل اشعار مرا از کرم استاد کنید
«من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید»
زیر تابوت جوانمرگ جفا آزادی
پارههای جگر «باقی» غمزاد کنید
همان، صص 118-119
پاسداری از وطن و مقابله در برابر استبداد بزرگترین آرمان اوست. او در هر حال خود را مکلف به پاسداری وطن و آزادی آن میداند. در شعرهایش به مقابله در برابر دشمن آزادی و دشمن سرزمینش برمیخیزد، چه این دشمن بیگانه باشد و چه حاکمان وابسته به بیگانه. برای آن که حاکمان وابسته به بیگانه خود افزاری در دست بیگانهاند.
جانا برو که خون تو آب وطن بود
مرگ تو زندهگانی جاوید من بود
نامرد زیستن به جهان، ننگ و عار ماست
مردانهوار کشته شدن، زیستن بود
آن پیکری که مخمل و اطلس لباس اوست
بیحفظ آبروی وطن چون کفن بود
میدان رزم در جلو پردلان، یقین
مانند بزم در نظر اهل فن بود
ای نوجوان به حجله دامادیات برو
از خون حنا به دست، رسوم کهن بود
حق باد حافظ تو و این ملت غیور
تا مهر و ماه مشعل دور زمن بود
همان، ص 119
یکی از سرودههای معروف قایلزاده عزل درازی است که شاعر آن را به پیروی یکی از عزلهای بیدل سروده است. این شعر یکی از شعرهای راه یافته به جنبشهای سیاسی و تحولطلبانه در افغانستان است. در دهه پنجاه خورشیدی بیتهایی از این شعر در تظاهرات خیابانی بهوسیله تظاهرکنندهگان خوانده میشد. قایلزاده به حیث یک شاعر سیاسی – اجتماعی و در کلیت یک شاعر پایداری، مردم را به فرو انداختن کاخ استبداد فرا میخواند، در مقابل به دستگاه حاکم که پیوسته بر مردمان ناتوان و تهیدست، ستم روا داشته طعنه میزند و آن را کمال مردی نمیداند. کمال مردانهگی و انسانیت برای یک جامعه آن است تا بدون هراس و به هوای رسیدن به آزادی در برابر ستمگران برخیزد. این جا بیتهایی از این شعر را میآوریم:
نازم آن مشتی که مغز زورمندان بشکند
تف به آن دستی که دلهای ضعیفان بشکند
پنبه را هر دختری زیر لگد خواهد شکست
دارد آن پا قدر، کو خار مغیلان بشکند
شیشه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت
«سنگ اگر مرد است، جای شیشه سندان بشکند»
تند باد ار لانه بلبل کند ویران چه فخر
آفرین بادش اگر تخت سلیمان بشکند
کلبه درویش را هر کس توان سازد خراب
خادم آنم که درب قصر خاقان بشکند
من بلاگردان نیروی جوانانی شوم
کاستخوان گردن گردنفرازان بشکند
تار و پود عنکبوت از هم گسستن نیست زور
فرش راه آن شوم چون بند و زندان بشکند
عار دارند از شکست شاخ بز، بیشوهران
ناخن شیر بیابان، مرد میدان بشکند
مردم با عزم دایم لایق تحسین بود
لعنت و نفرین نثار هر که پیمان بشکند
داغها دارم ز استبداد و شادم عاقبت
شوخی شمع مزار ما چراغان بشکند
سربلندی زیر تیغ امتحان گردد نصیب
چشم «باقی» دست قاتل را به مژگان بشکند
نور وحدت هر کجا تابنده شد، پاینده ماند
پف نشاید گرمی خورشید تابان بشکند
همان، ص 173
همانگونه که گفته شد، این شعر به پیروی یکی از غزلهای بیدل سروده شده است. در کلیت قایلزاده در غزلسرایی خود به شیوه غزلسرایی بیدل گرایش دارد. در غزلیات بیدل پس از برگ گردانی زیاد به این دو غزل برخوردم:
هر کجا سعی جنون بر سعی جولان بشکند
کوه تا دشت از هجوم ناله دامان بشکند
کلیات ابوالمعانی میرزا عبدالقادر، ج اول، ص 675
و غزل دوم با این مطلع:
از قضا بر خوان ممسک گر کسی نان بشکند
تا قیامت منتش بیسنگ دندان بشکند
همان، ص 400
در یک زبان فشرده میتوان گفت که باقی قایلزاده یکی از چهرههای درخشان شعر پایداری در برابر استبداد سلطنتی است. او در روزگاری به چنین شعری روی آورده بود که جریان مسلط شعری گونهای عقب گشت، دوری از بیان رویدادهای اجتماعی و گریز از شعر سیاسی – اجتماعی بود.
شماری هم روی برگههای سیاه تسلیمطلبی به توصیف شاه و دم و دستگاه او میپرداختند. شعرهای او پر است از رگهها و مفاهیم مقاومت، عدالت اجتماعی و آزادی انسان. به باور شماری از پژوهشگران، قایلزاده در میدان سیاست بیشتر به شیوه مبارزه داکتر محمودی و حزب خلق علاقهمندی داشت. با اینحال تا کنون اسناد روشنی وجود ندارد که فعالیت او را در چارچوب برنامههای سیاسی کدام سازمان و حزب سیاسی نشان دهد. شاید بتوان گفت که او با آن پیوندهای گستردهای که داشت، خود به تنهایی به اندازه یک سازمان سیاسی به فعالیتهای سیاسی – اجتماعی و فرهنگی میپرداخت.
روانش شاد باد و نامش ستوده!