چهارگانی (رباعی)
رباعی یا چهارگانی و دوبیتی یا ترانه گونههایی از کوتاهسرایی در شعر عروضی پارسیدریاند که نسبت به قالبهای دیگر ریشه درازتری دارند. با این حال، به مانند قصیده، غزل و مثنوی هیچگاهی از گونههای مسلط شعری نبودهاند.
رباعی و دوبیتی نسبت به غزل، قصیده و مثنوی در ذهن و روان مردم جایگاه گستردهتر و ژرفتری دارند. شاید هیچ فارسی زبانی را نتوان پیدا کرد که یک یا چند رباعی و دوبیتی در ذهن خود نداشته و آن را گاهگاهی در خلوت خویشتن خویش زمزمه نکرده باشد.
در اصل شعر مردمند. پیش از آنکه گونههای شعری دیگر شکل گیرند، چنان سرودهایی بر زبان مردمان جاری بودند. در جلوههای مردمی خود، بیشتر از هر گونٖه دیگری نیازهای روانی، عاطفی، پیوندهای اجتماعی و عاشقانه مردم را بازتاب دادهاند.
به این نکته نیز باید اشاره کرد که ترانه یا دوبیتی در جایگاه مردمی خود نسبت به رباعی دامنه و رواج بیشتری دارد. پژوهشهایی که در زمینه گردآوری دوبیتی و رباعیهای مردمی که تا کنون در افغانستان صورت گرفته، بیشتر به گردآوری دوبیتیها پرداخته شده است تا رباعیها.
بدین گونه رباعی و دوبیتی، هر کدام دو جلوه دارد. نخست جلوهای که آنها را در حوزه شعر و ادبیات عامیانه یا فولکلور قرار میدهد که گویندهگان چنین سرودههایی مشخص نیستند. دو دیگر، جلوه نوشتاری و رسمی آنان است که بهوسیله شاعران مشخصی سروده شدهاند.
میتوان چنین پنداشت که گونههای رباعی و دوبیتی در جلوههای مردمی یا عامیانه خود بهوسیله شاعرانی که شاید هنوز دانایی نوشتن و خواندن را نداشتند، سروده شده و بعد حافظه گروهی مردم آنها را چنان میراث بزرگ فرهنگی نگهداری کرده است.
ویژهگیهای زیستی، اجتماعی، عشق و عواطف انسانی و روان اجتماعی مردم را میتوان بهگونه روشن در رباعیها و دوبیتیهای مردمی دید. چیزی که آن را کمتر میتوان در قصیده، غزل و مثنوی پیدا کرد. این نکته میتواند بزرگترین امیتاز رباعی و دوبیتی عامیانه باشد.
با این همه، زمانی که بحث رباعی و دوبیتی در ادبیات نوشتاری در کنار قالبهای دیگر به میان میآید، درمییابیم که شاعران پارسی دری به رباعی و دوبیتی هیچگاهی آن اهمیت را ندادهاند که به قصیده، غزل، مثنوی و قالبهای دیگر. چنین است که در دیوان شاعران کلاسیک همیشه جایگاه رباعی برگهای آخر دیوانهای آنان بوده است؛ اما دوبیتی به مقایسه رباعی مجال کمتر داشته تا به دیوانهای شاعران راهی بگشاید.
رباعی و دوبیتی چنان همگونیهایی دارند که گاهی میاندیشی هر دو، دو خواهر همزادند. با این حال، تفاوتهایی نیز دارند. چنانکه رباعی قامت بلندتری دارد و بار معنایی بیشتری را بر دوش میکشد. هر کدام در وزنهای جداگانهای سروده میشوند.
رباعی به مفهوم چهارگانی یا چهارتایی شعری است که چهار مصراع دارد. مطلع نخست آن مصرّع است. در وزن «لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله» یا «مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعل» سروده میشود. در پیوند به خاستگاه وزن رباعی روایتی در تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی آمده است که گویا یعقوب لیث صفار، همان مردی که زبان عربی را پس زد و زبان پارسی دری را زبان دیوان و دفتر پادشاهی خود ساخت، کودک خود را با کودکان دیگر در چهارمغزبازی دید. در گوشهای با یاران خود به تماشا ایستاد.
کودک چون چهارمغزها را بر زمین انداخت، چهارمغزها آرام آرام به سوی چُقریای میلغزیدند و آنگاه سخنی با هیجان بر زبان کودک جاری شد: «غلتان غلتان همی روی تا لب گَو». یعقوب را این سخن خوش آمد و بر شاعران باز گفت و بدینگونه وزن رباعی را از آن ساختند. به هر صورت، رباعی یکی از قالبهای کهن شعر پارسی دری است. آن را از آفرینشهای شاعران خراسان بزرگ دانستهاند که بعدها به شعر عرب راه یافته است.
در گذشتهها بیشتر هر چهار مصراع در رباعی همقافیه بودند؛ ولی با گذشت زمان، شاعران قافیه را از مصراع سوم برداشتند. چنانکه در این رباعی رودکی سمرقندی، هر چهار مصراع، قافیه یگانهای دارند:
چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه، به جامت ماند
تقدیر به عزم تیزگامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند
در شماری از رباعیهای خیام نیز هر چهار مصراع، همقافیهاند.
پیری دیدم به خانه خَماری
گفتم نکنی ز رفتهگان اخباری
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری
عطار در مختارنامه نیز یک چنین رباعیهای سروده است.
ای دل دیدی که هرچه دیدی هیچ است
هر قصه دوران که شنیدی هیچ است
چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است
و امروز که گوشه گزیدی هیچ است
چنین شیوهای گاهی در میان شاعران معاصر نیز دیده میشود. چنان که در کلیات اشعار استاد خلیلی میخوانیم:
تا ما روش زمانه آموختهایم
با چشم گشوده و لب دوختهایم
تا مشعل زندهگی بر افروختهایم
چون شمع به بزم دیگران سوختهایم
در گذشته سه مصراع نخست رباعی را چنان مقدمهای برای بیان هدف نهایی به کار میبردند تا مصراع چهارم را با قوت بیشتری بیان کنند. چنانکه صائب میگوید: «از رباعی مصرع آخر زند ناخن به دل». او به چنین چیزی اشاره دارد.
چنین شیوهای در رباعیهای خیام بسیار چشمگیر است که سه مصراع نخستین چنان مقدمهای برای حکمی یا نتیجهگیری مصراع چهارم به کار برده میشود.
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
باورهایی وجود دارند که در زبان پارسی دری نخستین شاعری که رباعی یا چهارگانی سروده، رودکی سمرقندی است. با این حال، در پیوند به پیدایی رباعی این دیدگاه نیز وجود دارد که رباعی پیش از رودکی بهگونه سرودهای عامیانه در میان مردم رواج داشته و فکر میشود که شکل تکاملیافته یکی از انواع شعری پیش از اسلام بوده که بعدها وارد ادبیات نوشتاری شده است. دیدگاهی نیز وجود دارد که پس از اسلام خسروانی در قالب ترانه و چهارگانی استحاله یافته است.
از روزگار رودکی تا امروز کمتر شاعری را سراغ داریم که رباعی نسروده باشد. گویی رباعی بهگونهای تکمیلکننده دیوان شاعران کلاسیک پارسی دری بوده است. در روزگار ما نیز رباعیسرایی در کنار قالبهای دیگر هنوز جایگاه خود را نگه داشته است.
رباعی و دوبیتی از گذشتهها تا کنون بیشتر از قالبهای دیگر با موسیقی آمیخته است. حتا مردم آن را بدون موسیقی با تغنی زمزمه میکنند. در میان پارسیزبانان افغانستان شبانان و کشاورزان بیشتر از دیگران با رباعی و دوبیتیهای مردمی سروکار دارند. آنان در دامنه کوهستانها و کشتزارها در جریان کارهای شبانی و کشاورزی خود به خواندن رباعی و دوبیتی میپردازند.
روزگاری در میان کشاورزان و شبانان بهگونه یک مسابقه نیز خوانده میشدند. چنان که وقتی کسی در دامنه کوهی یا در میان کشتزاری رباعی یا دوبیتی خوانی را آغاز میکرد، کس دیگری از گوشه دیگری در پاسخ او به رباعی و دوبیتی خوانی میپرداخت.
رباعیهای مردمی محتوای گستردهای دارند. گاهی پیام عاشقانه دارند، گاهی پیام اجتماعی دارند و گاهی آمیخته با درد و اندوه انسانها هستند. گاهی هم آمیخته با اندرز و بینشهای حکیمانهاند که گویی حکیمی آن را سروده است.
از کوتل تالقان کسی تیر نشد
از مردن آدمین زمین سیر نشد
بیا که بریم به پیش استاد اجل
مردن کو حق است؛ ولی جوان پیر نشد
یا در این رباعی که شکایتی است از دشواریهای اجتماعی که چنان دیواری در برابر دو عاشق قد بلند میکند و آنها را از هم جدا میسازد. برای آنکه عشق ورزیدن در جامعههای سنتی خود یک تابو است؛ اما گاهی عاشق و معشوق با فرار خود این تابو را در هم میشکنند.
بیا که بریم از این ولایت من تو
تو دست مرا بگیر و من دامن تو
جایی برسیم که هر دو بیمار شویم
تو از غم بیکسی و من از غم تو
محتوای رباعیها و دوبیتیهای مردمی نشان میدهد که بخش بزرگ آنها را دختران و زنان سرودهاند. رباعیهای عامیانه به مانند دوبیتیها آیینههاییاند که جلوههای گوناگون زندهگی مردم در آنها بازتاب یافته است که زبان خیالانگیزی دارند.
در موسیقی محلی ولایتهای شمال و بیشتر در بدخشان، تخار و کندز رباعی به طرز خاصی خوانده میشود که آن را فلک میگویند. در آن سوی دریای آمو در تاجیکستان و سمرقند و بخارا نیز طرز خوانش رباعی در موسیقی را فلک میگویند. فلکخوانی چنان میراث فرهنگی غیرملموس از سدههای دراز به این سو در میان پارسی زبانان وجود داشته است. آوازخوانانی را که رباعیهای عامیانه را به آن طرز خاص میخوانند، فلکخوان میگویند. پس رباعی عامیانه در میان مردم بهنام فلک نیز یاد میشود.
در ولایت پنجشیر رباعیهای عامیانه را با طرزی میخوانند که آن را «سنگردی» میگویند. در میان مردم فلک و سنگردی هم به مفهوم رباعی عامیانه است و هم به مفهوم یک طرز خوانش در موسیقی.
تازهگیها یونسکو، سازمان علمی – فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد، فلکخوانی را بهنام تاجیکستان در فهرست میراثهای غیرملموس جهانی ثبت کرده است. هرچند فلکخوانی در میان پارسی زبانان افغانستان، تاجیکستان، بخارا و سمرقند یک میراث فرهنگی مشترک است، با این حال وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در این زمینه واکنشی نداشت و آن گونه سکوت کرد که گویی هرگز فلکخوانی در افغانستان وجود نداشته است.
هر بار که یکی از میراثهای فرهنگی مشترک در سازمان یونسکو بهنام کشورهای همسایه ثبت میشود، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان چنان سکوت میکند که به گفته مردم از سنگ صدا بلند میشود و از این وزارت نه!
چهارگانی یا رباعی پس از آنکه بهگونه یک قالب مشخص شعری وارد ادبیات نوشتاری شد، از نظر محتوا و مضمون با دگرگونیهایی روبهرو گردید. در آغاز محتوای عاشقانه و صوفیانه داشته که نه تنها زبان حال عاشقان بود، بلکه در حلقههای صوفیه نیز خوانده میشد. بعدها حکیم عمر خیام از قالب رباعی بیشتر در جهت بیان اندیشهها و دریافتهای فلسفی خود استفاده کرد. از این نقطه نظر رباعی را از نظر محتوا به سه بخش دستهبندی کردهاند:
- رباعیهای عاشقانه
- رباعیهای صوفیانه
- رباعیهای فلسفی
باید گفت که امروزه شاعران در رباعیسرایی خود پابند به این موضوعات دستهبندی شده نیستند، بلکه موضوعات رباعی به اندازه گستردهگی مفهوم زندهگی گسترده شده است.