بخش هفتم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
محمدعمر داوودزی

داستان واقعی کمک نقدی ایران به دفتر رییس جمهور کرزی
جنرال دیوید پتریوس در حالی که با انگشت به سوی من اشاره میکرد، با شدت خشم خطاب به من گفت که میتوانم چهل هزار نفر را بیاورم و این قصر را (با دست اشاره به سوی قصر گلخانه ارگ) مانند ریگ هموار کنم. من با لحن مشابه در پاسخ گفتم که خودت عسکر هستی و وظیفهات سلامی زدن است، نباید در موضوعات مهم و ملی افغانستان رییس جمهور ما را زیر فشار بیاوری و با این لحن صحبت کنی.
من و جنرال پتریوس، فرمانده امریکایی نیروهای ناتو در افغانستان، در منزل بالایی قصر گلخانه در مقابل هم قرار گرفته بودیم، در حالی که وزرای داخله و دفاع آن زمان حضور داشتند. گفتوگوی ما مملو از خشم و قهر بود و در حین این گفتوگو با نشانه گرفتن جانب مقابل با انگشت دست، میزان خشم خود را به یکدیگر نشان میدادیم. رییس جمهور از داخل اتاق از در بازشده متوجه تنش ما شد، ما را به داخل فرا خواند و پتریوس بعد از شنیدن حرفهای سرزنشآمیز رییس جمهور، با خشم از ارگ خارج شد.
همیشه میان رییس جمهور کرزی با فرماندهان نیروهای ناتو کشمکش موجود بود. مهمترین اختلافشان در این کشمکشها این بود که حامد کرزی برایشان بیان میکرد که شما دشمن را در جای غلط و نادرست جستوجو میکنید. دشمن در قریهجات افغانستان نیست، بل در مناطق مربوط به پاکستان به گونهی واضح پناهگاه دارد و فعالیت میکند. اکثریت جنرالان و فرماندهان امریکایی ناتو با وجود اینکه در مجالس خصوصی این واقعیت را میپذیرفتند، اما به عنوان یک پالیسی رسمی آن را بیان نمیکردند؛ چون منافع استراتژیک دیگری که با پاکستان داشتند، مانع تغییر پالیسیشان در این مساله میشد. جنرال پتریوس یگانه جنرال اکادمیک امریکایی بود که با جرات این طلسم را شکست، چنانکه در سال ۲۰۱۱ در عمق خاک پاکستان عملیات پرخطر اما پیروزمندانهای انجام داد و اسامه بن لادن را از بین برد.
مگر گفتوگوی تنشآلود من و جنرال پتریوس که در بالا ذکر شد، در زمان یک وقفهی جلسه شورای امنیت صورت گرفت که تحت ریاست رییس جمهور حامد کرزی دایر شده بود و جنرال پتریوس نیز در آن اشتراک داشت. در آن جلسه جنرال پتریوس دو طرح را ارایه کرد:
طرح نخست وی در رابطه به ملیشهسازی بود. استدلال میکرد که این روش در عراق نتیجه خوب داشته، پس تطبیق آن در افغانستان نیز خالی از خیر نخواهد بود. این طرح با مخالفت واضح رییس جمهور کرزی مواجه شد. آقای کرزی از تجارب گذشته ملیشهسازی در افغانستان که نتایج کاملا منفی داشت، یاد کرد و از ملیشه جنرال دوستم در زمان داکتر نجیب به عنوان نمونه بارز تجربه منفی ذکر کرد. قابل یادآوری است که این طرح به مرور زمان با تغییراتی به ایجاد پولیس محلی منجر گردید.
بحث دوم در رابطه به کمپنیهای امنیتی خصوصی بود. پتریوس در پی خصوصیسازی قسمت اعظم جنگ افغانستان بود. شرکتهای امنیتی خصوصی در افغانستان زمانی بیشتر مورد توجه قرار گرفت که به رییس جمهور کرزی گزارشهایی از موجودیت زندانهای خصوصی و انواع سوءاستفاده این کمپنیها رسید.
روزی پولیس ملی در شهرنو کابل واسطههای یک شرکت امنیتی خصوصی را متوقف میسازد و در مورد جواز حمل سلاح خفیف و ثقیل آنها میپرسد. منسوبان آن شرکت خصوصی علاوه بر اینکه درباره جواز سلاح پاسخ مناسب نمیدهند، پولیس ملی را مورد لتوکوب قرار میدهند. همچنین گزارشها رسید که معاش یک منسوب کمپنی امنیتی خصوصی پنج برابر معاش پولیس ملی است.
بیشتر بخوانید:
-
بخش اول – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش دوم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش سوم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش چهارم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش پنجم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش ششم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
بعد از دریافت انتقادات و گزارشهای متعدد، رییس جمهور کرزی از وزیر داخله آن زمان خواست تا فهرست کامل تمام کمپنیهای نظامی – امنیتی خصوصی را تهیه کند. وقتی آقای کرزی فهرست را مشاهده کرد، اکثریت آن کمپنیها مربوط افراد بلندرتبه حکومتی بودند که اعضای خانواده آقای کرزی، مشاور امنیت ملی، وزرای دفاع و داخله نیز شامل آن فهرست بودند. رییس جمهور کرزی با آگاه شدن از این موضوع، حکمی صادر میکند تا تمام این کمپنیهای خصوصی مسدود شوند.
این حکم آقای کرزی با مخالفت برخی سفارتها مواجه شد؛ آنها دلیل میآوردند که پولیس ملی قادر به تامین امنیت آنها نیست. سرانجام بخش بزرگ کمپنیها مسدود شدند و تعداد معدود آنها به کار خود ادامه دادند.
در آن جلسه شورای امنیت ملی، طرح خصوصیسازی جنگ افغانستان نیز با مخالفت شدید رییس جمهور مواجه شد و من در هر دو موضوع از موقف رییس جمهور کرزی با قاطعیت حمایت کردم. این حالت اسباب ناراحتی جنرال پتریوس را فراهم ساخت که حتا ـ چنانچه در بالا ذکر شد ـ منجر به تنش لفظی شدید میان ما شد.
روز بعد از تنش لفظی میان من و جنرال پتریوس، نمایندهی آقای پتریوس با پیام مهم نزد من آمد. پیام بسیار واضح بود: «اگر موقف خود را در مورد کمپنیهای امنیتی – نظامی خصوصی تغییر ندهی، قضیه کمکهای پول ایران را افشا میکنیم.» پاسخ من هم صراحت داشت: «هرچه میکنی بکن، من از حمایت خود از رییس جمهور کرزی دستبردار نیستم.»
در پی این گیرودارها بود که نخستین گام برای جنجالی شدن و وارونه جلوه دادن قضیه مساعدت پول نقد ایران را جنرال پتریوس گذاشت.
خواست پتریوس واضح بود. من باید همدست آنها شده تا رییس جمهور کرزی را قانع بسازیم که از موقف خود در قسمت خصوصیسازی نیروهای امنیتی عقبنشینی کند. وقتی به این خواستشان لبیک گفته نشد، در اکتوبر ۲۰۱۰ در روزنامه معروف نیویارک تایمز مقالهای به نشر رسید. اگرچه بیشتر معلومات آن مقاله عاری از حقیقت نبود، مگر داستانسرایی مبنی بر اینکه خریطه پول نقد در هواپیما به من سپرده شد، تنها میتوانست برای داستان یک فلم هالیوودی به کار برود؛ هیچ واقعیت نداشت، بل کاملا ساختهگی و دروغ محض بود.
به تاریخ ۲۳ اکتوبر ۲۰۱۰ نیویارک تایمز چنین نوشت: «وقتی رییس جمهور کرزی میخواست از یک سفر رسمی از ایران به کابل برگردد، هواپیمای شخصی وی در میدان هوایی منتظر بود تا مسافری که بالایش ناوقت شده برسد، وی سفیر ایران در افغانستان بود. سفیر فداحسین مالکی سرانجام رسید و در چوکی پهلوی عمر داوودزی رییس دفتر و قابل اعتمادترین فرد به رییس جمهور کرزی نشست. طبق گفته یک مقام افغان که در هواپیما حضور داشت، آقای مالکی یک خریطه بزرگ پلاستیکی را که در آن پاکتهای پول یورو بود، به آقای داوودزی تسلیم کرد.»
در پرواز یادشده، هیچگونه خریطه پول به من سپرده نشده بود. واضح است که این موضوع توسط چه کسی از دفتر رییس جمهور ساخته شده بود و هدف آن داستان نیز کاملا مبرهن بود. لازم نیست که در اینجا از کسی نام برده شود.
نویسنده این مقاله نیویارک تایمز، پیش از نشر، با دفتر من تماس گرفته بود تا ما را از نشر مطلبی با چنین محتوا آگاه سازد و در عین زمان دیدگاه ما را در زمینه مطالبه کرده بود. به واسطه سکرتریتم پاسخی مختصر فرستادم، اما به گمان اغلب سکرتریت نتوانسته بود پیامم را به گونهی درست انتقال دهد.
سرانجام مقاله به نشر رسید و در آن بدون اینکه نام برده شود، خلاف تمام اصول و معیارها تمام اثبات، شواهد و استناد نویسنده بر «یک مقام افغان که در هواپیما حضور داشت» شده بود.
این داستانسازی برای مدتی حواسم را خدشهدار ساخت، اما در عین زمان وجدانم راحت بود. پول به من نمیآمد. پرداخت پول به رییس جمهور بود و من منحیث رییس دفترش آن را مدیریت میکردم. از جانب دیگر، رسانهای شدن آن باعث خرسندی شد تا مردم افغانستان از واقعیتهای این مساله آگاه شوند.
جریان داخل هواپیما از این قرار بود که وقتی ما به هواپیما بالا شدیم، رییس تشریفات، رییس جمهور را آگاه ساخت که سفیر ایران میخواهد با ما یکجا به کابل برگردد. رییس جمهور اجازه داد و از من خواست تا در چوکی پهلویم برایش جا دهم و به رسم مهماننوازی متوجه وی باشم. در آن پرواز هیچگونه پول نقد برایم سپرده نشد. سپنتا در آن پرواز با مالکی شوخی کرد و از وی پرسید که بیکش کجا است؟ مالکی جواب داد: «با ادب باش، بچه شوخ!»
در ارگ این نظر بیشتر مورد تایید بود که محرک اصلی این داستان دیوید پتریوس بود و دلایل آن نیز کاملا هویدا بود؛ اینکه از خواست وی اجتناب کردم و حاضر به انجام بازی دوجانبه مانند نزدیکان آقای کرزی و برخی اعضای فامیلش نشدم. من با قاطعیت از موقف برحق و درست حامد کرزی پشتیبانی کردم. در همان زمان، از برخی افراد در سفارت امریکا شنیدم که شماری از اعضای فامیل آقای کرزی داستانهای بیبنیاد بافته بودند که من (داوودزی) به خواست ایران رییس جمهور کرزی را گمراه میکنم.
موضوعات بالا به هیچ عنوان به معنای رد کردن مساعدت پول نقد ایران نیست. کمک نقدی ایران صورت میگرفت، اما نیویارک تایمز آن را با موضوعات دیگر آلوده ساخت و آن را وارونه جلوه داد. واقعیت کمک نقدی ایران به دفتر رییس جمهور افغانستان را در ذیل میخوانید.
در اوایل تابستان ۲۰۰۲ میلادی سیدمحمد خاتمی، رییس جمهور ایران، به حامد کرزی، رییس جمهور کشور، پیشنهاد کرد که یک مقدار پول نقد در دفتر ایشان موجود است، چون نظام افغانستان بسیار نوپا است آن کشور میتواند از پول یادشده به دفتر رییس جمهور افغانستان کمک کند. رییس جمهور کرزی این مساعدت را با پیشانی باز پذیرفت.
بر اساس گفتههای یحیا معروفی، مشاور رییس جمهور کرزی، بعد از پیشنهاد خاتمی به آقای کرزی، آقای معروفی و رییس دفتر آن زمان رییس جمهور موضوع را پیگیری کردند تا اینکه نخستین قسمت پول یادشده توسط غلامرضا بهرامی، سفیر ایران مقیم کابل، سپرده شد.
زمانی که این پیشنهاد توسط رییس جمهور ایران صورت گرفت و زمانی که برای نخستین بار مساعدت به گونه عملی آغاز میشود، من در این مساله هیچ نوع دخالتی نداشتم. حتا به وظیفه خود در حکومت جدید افغانستان آغاز نکرده بودم. در طول این زمان، من در ژنیو به سر میبردم و به عنوان کارمند سازمان ملل متحد وظیفه داشتم که در بخشهای گذشته این سلسله مقاله در زمینه نوشتهام.
زمانی که به حیث رییس دفتر رییس جمهور کرزی به کار آغاز کردم، رییس دفتر پیشین سیدطیب جواد، دوسیههای مساعدتهای پول نقد کشورهای مختلف را برایم سپرد که عبارت از سه کشور بودند: ایران، جاپان و امارات متحده عربی.
امارات تنها یک بار چنین مساعدتی کرده بود، اما کمک ایران و جاپان تا آن زمان جریان داشت.
آقای جواد جزییات حساب بانکی که این پولها مدیریت میشدند را نیز برایم سپرد. این حساب بانکی به نام رییس جمهور کرزی و در بانک ملی افغان فعال بود. رییس جمهور کرزی، پیش از من، صلاحیت دسترسی و استفاده از آن حساب بانکی را به سیدطیب جواد و رییس مالی ریاست دفتر داده بود.
زمانی که مسوولیت ریاست دفتر برعهده من قرار گرفت، گاه ناگاه یک میلیون یورو از جانب ایران مساعدت میشد. این مساعدت بسیار منظم نبود، در هر سال دو یا سه بار صورت میگرفت. مگر پول یادشده با یک مکانیزم واضح دریافت و مصرف میشد و هیچگونه پنهانکاری در آن وجود نداشت.
زمانی که این مساعدت توسط سفیر جمهوری اسلامی ایران به دست ما میرسید، از جانب ما سند رسید دریافت میکرد. به آقای کرزی از دریافت پول گزارش میدادم و توسط رییس مالی ریاست دفتر به حساب بانک ملی انتقال مییافت. آقای کرزی به سهم خود کابینه را از دریافت پول آگاه میساخت و در مصوبه کابینه نیز یادداشت سپاسگزاری از رییس جمهور ایران بابت این مساعدت، ثبت میشد.
پول مورد نیاز بر اساس هدایت رییس جمهور و توسط رییس مالی از حساب بیرون میشد و به مصرف میرسید و گزارش مصارف همیشه به رییس جمهور تقدیم میگردید.
از این پول به مقاصد مختلف مصرف صورت میگرفت. روسای اقوام و سیاسیون تاثیرگذار از این پول مستفید میشدند. آن عده مسوولان دولتی که معاششان برای نیازمندیهایشان کفایت نمیکرد، نیز از مستفیدشوندههای این پول بودند. مصارف تداوی برخی مریضان عاجل کارکنان ارگ و منسوبان دولتی نیز در آن شامل میشد. برای سالهای متمادی یک بخش آن منحیث معاش حمایوی برای معینهای برخی وزارتها و دیگر مسوولان ارشد دولتی که معاشاتشان تا تنظیم شدن با سیستم مالی وقت میگرفت، توزیع میشد.
آقای کرزی در گفتوگوهای مطبوعاتی بارها این مسوولیت را پذیرفتند که پول یادشده مربوط رییس جمهور میشد و ریاست دفترش وظیفه مدیریت آن را داشت.
داکتر عبدالله با وجود اینکه در موقف اپوزیسیون بود، در سال ۲۰۱۰ در سفری به امریکا در پاسخ به پرسش یک خبرنگار در این زمینه گفت: «من حاضر بودم که در سال ۲۰۰۲ رییس جمهور خاتمی به رییس جمهور کرزی پیشنهاد کرد که مقدار پول در دفتر خود دارند و چون نظام ما نوپا است و تا هنور به ثبات لازم نرسیده، میتوانند از آن پول به عنوان وجه سردستی دفتر آقای کرزی را کمک کنند.»
نویسندههای این مقاله در نیویارک تایمز بعد از گذشت زمان از کار خود پشیمان به نظر میرسیدند.
زمانی که در سالهای ۲۰۱۱ الی ۲۰۱۳ به حیث نماینده خاص و سفیر افغانستان در اسلامآباد ایفای خدمت میکردم، روزی کارلوتا گال نزد من آمد. روی کتاب The Wrong Enemy کار میکرد. وی پذیرفت که بخشی از گزارش موضوع پول ایران انگیزه سیاسی داشت. چند ماه بعد از آن، دو گزارشگر نیویارک تایمز، الیسه روبین و ماتیو روسنبرگ به خانهام در کابل آمدند و ضمن اینکه نادرست بودن بخشی از نوشته را پذیرفتند، بابت آن معذرتخواهی نیز کردند.
ماتیو برایم گفت: ما میدانیم که ایران تنها کشوری نبود که به دفتر رییس جمهور همچون پول کمک میکرد و شما هم تنها کسی نبودید که این پول را مدیریت میکردید. وی افزود که وفاداری بیحدتان به آقای کرزی، شما را قربانی کرد.
ماتیو در ادامه بیان کرد که روی موضوع دیگری کار میکنند؛ اینکه سیآیای به گونه منظم برای بیش از سیزده سال به شورای امنیت کمک کرده است. آنها خواست درباره کمکهای سردستی سیآیای برایشان معلومات دهم. میخواستند بدانند که از میان رهبران جهادی، شخصیتهای سیاسی، بزرگان قومی و رهبران طالبها کدام اشخاص و به چه مقداری از این پولها مستفید میشدند.
اگرچه من از تمام جزییات این موضوع آگاهی داشتم، اما از تبصره ابا ورزیدم. با وجود آن اما داستان برملا شد. وقتی ماتیو داستان پول سردستی سیآیای را افشا کرد، رییس جمهور کرزی از وی متنفر شد و یک سال بعد، وی را عنصر نامطلوب خواند و از وی خواست که افغانستان را در ۲۴ ساعت ترک کند. البته این خروج ماتیو به موضوع دیگری ارتباط داشت، وی در رابطه به تلاشهای کودتا در برابر آقای کرزی نوشت. در کتاب خاطراتم با جزییات در رابطه به این شایعه کودتا نوشتهام.
تعداد زیاد مردم از من میپرسند که آن خریطههای پول نقد ایران روی سیاست کرزی در رابطه به ایران تاثیر داشت یا خیر. من مطمینم که روی احساس شخصی آقای کرزی تاثیر داشت، اما روی سیاست وی در رابطه به ایران یا امریکا تاثیر چندانی نداشت. پذیرفتن پول نقد، نشانه اعتماد میان کابل و تهران بود. رفاقت شخصی آقای کرزی با آقای خاتمی بسیار عمیقتر بود نسبت به آن پول نقد.
ادامه دارد…