بخش ششم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
محمدعمر داوودزی

ساعت پنج عصر به مقر وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران رسیدم. از من خواسته شد تا برای لحظاتی منتظر باشم چون رییس تشریفات آن وزارت در یک ملاقات با سفرای اتحادیه اروپا وزیر خارجه آن کشور را همراهی میکند. برای پنج دقیقه منتظر شدم٬ وقتی از میزبان خبری نشد. چون این تاخیر خلاف تشریفات رسمی بود٬ مقر وزارت خارجه را ترک کردم. با رسیدن به سفارت افغانستان مقیم تهران٬ سکرترم که یک خانم شناخته شده ایرانی بود و بیش از دو دهه در سفارت افغانستان خدمت کرده بود٬ برایم خبر داد که رییس تشریفات وزارت خارجه ایران در خط تلفن است. وی از طریق تلفن بسیار معذرتخواهی کرد و از من تقاضا نمود تا دوباره به وزارت خارجه بروم. من رد کردم و خواستم تا وقت ملاقات برای روز بعدی تنظیم شود.
من در یک ماموریت دیپلماتیک به حیث نماینده خاص و سفیر افغانستان در جمهوری اسلامی ایران به سر میبردم. ایران و پاکستان٬ دو همسایه مهم٬ برای مردم ما همیشه زیر سایه دو لفظ «دوست» و «دشمن» قرار دارد. ماموریت دیپلماتیک در این دو کشور از این که افتخار باشد٬ بیشتر اوقات با نفرین به همراه است. اجرای وظیفه در این دو کشور بسیار زود با مهر جاسوسی در پیشانی پذیرایی میشود. به ویژه اگر شما مامور دیپلماتیک از مجرای وزارت خارجه نباشید، بل بر اساس یک تصمیم سیاسی متصدی سفارت قرار بگیرید. چنانکه من نیز کارم را به صفت نماینده خاص و سفیر افغانستان در ایران در اثر یک تصمیم سیاسی آغاز کردم. رفتنم در این وظیفه دو گونه دلیل داشت. دلیل رسمی آن و دلیل پنهانی و غیر رسمی. چنانکه به طول معمول چنین میباشد، مگر در همان زمان بیان نمیگردد.
در یکی از سفرها٬ سیدمحمد خاتمی رییس جمهوری اسلامی ایران به حامد کرزی رییس جمهور آن زمان کشور پیشنهاد کرد تا یک شخص قابل اعتماد و نزدیک به خودش را به حیث سفیر به ایران بفرستد تا بتواند در حصهی تامین دوستی دوامدار و پایدار دو کشور کار بهتری انجام دهد. آقای کرزی به این پیشنهاد ارج گذاشت و سرانجام قرعه فال را به نام من زد. آقای کرزی گفت هر قدر جستوجو کردم سرانجام چندین بار آنتن بالای خودت توقف کرد. من هم به تصمیم آقای کرزی احترام گذاشتم و وظیفهام به عنوان رییس دفترشان را ترک کردم و رهسپار ایران شدم.
مگر دلایل اصلی و پنهانی که در دل ریشه داشت و به زبان نمیآمد، مسایل دیگری بود. دو دلیل پنهانی وجود داشت که آقای کرزی وادار شد تا مرا از ارگ ریاست جمهوری دور سازد. من بارها گفته بودم٬ تا زمانی که زلمی خلیلزاد به حیث نماینده خاص ایالات متحده امریکا در افغانستان باقی بماند٬ حامد کرزی نمیتواند یک رییس جمهور واقعی و مقتدر باشد. اقتدار اصلی در دست خلیلزاد بود. چون آقای کرزی مطیع و فرمانبردار ایالات متحده امریکا بود٬ تصمیم این شد که مرا از ریاست دفتر رییس جمهور دور بسازد. دلیل دوم این که دولت ایالات متحده امریکا بر ضد گفتوگو و مصالحه با طالبان بود. آنها طالبان را تروریست و هممانند القاعده میدانستند. باور من اما متفاوتتر بود. چنانکه در بخش نخست این سلسله مقاله یادآوری کردهام٬ من تلاش داشتم تا با طالبان میانهرو گفتوگو صورت گیرد. آقای کرزی در دل با من موافق بود٬ مگر نمیتوانست در مقابل دیدگاه ایالات متحده قرار گیرد.
بیشتر بخوانید:
-
بخش اول – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش دوم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش سوم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش چهارم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش پنجم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
با آغاز ماموریت جدید٬ شاهد تبصرههای گوناگون در کابل و تهران بودیم. روزنامهی جمهوری اسلامی٬ مطرحترین و پرخوانندهترین نشریهی رسمی انقلاب اسلامی ایران نوشت: «آمدن داوودزی به تهران به حیث نماینده خاص افغانستان مساوی است به دوباره بازشدن سفارت ایالات متحده امریکا.» چنین تبصرهها و دیدگاههای متناقض کار من را از آغازین روزها با دشواریهایی مواجه ساخت.
با رسیدن من به تهران در ۲۴ جون ۲۰۰۵ میلادی٬ محمود احمدینژاد در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ایران پیروزی را از آن خود کرده بود و منتظر برگزاری مراسم سوگند و آغاز به کار بود. در نظر داشتم تا منتظر آغاز کار رییس جمهور جدید باشم تا اعتمادنامهام را برایشان تقدیم کنم. نا خبر از این که آقای خاتمی رییس جمهور برحال مفکورهی دیگری داشت. میخواست واپسین ملاقاتکنندهاش من باشم و اعتمادنامهام را به ایشان تقدیم کنم.
بعد از رییس تشریفات٬ آقای کمال خرازی وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران را ملاقات کردم و حسب معمول کاپی اعتمادنامهام را تقدیم کردم. چند روز بعد، حضور رییس جمهور خاتمی رسیدم. با رسیدن به ریاست جمهوری طبق اصول به گارد تشریفات احترام گذاشتم و طی مراسمی اعتمادنامهام را تقدیم رییس جمهور نمودم.
در این ملاقات آقای خاتمی گفت که هشت سال پیش در آغاز دور اول ریاست جمهوری نخستین نماینده خارجی که اعتمادنامهاش را پذیرفتم، سفیر افغانستان بود و حالا که هشت سال از دو دور ریاست جمهوریام میگذرد٬ آخرین اعتمادنامه نیز از شما است.
به مراسم سوگند وفاداری رییس جمهور جدید ایران محمود احمدینژاد نیز دعوت شدم. در این مراسم آقای احمدینژاد به رسم احترام دستان رهبر معظم ایران آقای خامنهای را بوسید. به یادم آمد که آقای کرزی هم در مراسم مشابه دستان صبغتالله مجددی و محمدظاهر شاه را بوسیده بود که نشاندهنده شباهتهای فرهنگی میان دو کشور بود.
رویکرد ایران نسبت به افغانستان و منافع آن کشور
در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق٬ ایران به کمک سخاوتمندانهاش به گونهی عمده به گروههای مجاهدین شیعهمذهب ادامه داد. همچنین ایران به میلیونها مهاجر افغان پناه داد و به گروههای مجاهدین دفترهایی فراهم کرد تا به فعالیتهای سیاسیشان ادامه دهند. نقش ایران در حمایت از جهاد (مقاومت بر ضد شوروی) بعد از پاکستان در درجه دوم قرار داشت. در جریان جنگهای داخلی در دهه ۱۹۹۰ ایران از مقاومت بزرگ ضد طالبان حمایت کرد، در حالی که پاکستان و حامیان عربشان از طالبان حمایت کردند. بنا بر این٬ از نقش واضح ایران در جنگهای نیابتی در خاک افغانستان نمیتوان چشم پوشید.
جمهوری اسلامی ایران در نشست بن، نقش بسزا و سازندهای ایفا کرد و در تشکیل و حمایت از دولت پساطالبانی از همکاریاش دریغ ننمود. مگر وقتی در افغانستان جنگ ادامه یافت٬ ایران روابط دوستانهاش را با دشمنِ دشمن یعنی طالبان گسترش داد. نیروهای جزمی ایران به گونهی تدریجی روابط با طالبان را تقویت کردند و دایره سیاسی و نظامی ضد امریکایی را وسعت بخشیدند. این رویکرد با دوستی با طالبان در افغانستان شکل گرفت و در عراق و سوریه نیز اعمال شد.
رییس جمهور کرزی به ایران منحیث کشور همسایه و دوست نگاه میکرد. حامیان ایالات متحده امریکا اما آن را دشمن میخواندند. جورج دبلیو بوش آن کشور را محور شرارت میدانست. در چنین وضعیتی٬ برای آقای کرزی بسیار مشکل بود تا این حالت را مدیریت و توازن را تامین کند.
بعد از ظهور داعش در عراق و سوریه٬ نگرانیها از این که ایران به منظور تامین منافع آن کشور در افغانستان٬ پاکستان و کشورهای شرق میانه٬ برای ساختن نسخه شیعهی طالبان و دیگر گروههای بینالمللی تروریستی اقدام کند٬ به وجود آمد. ایران فاطمیون (گروهی با اکثریت افغان شیعه) را ایجاد کرد تا در برابر داعش بجنگد و از منافع ایران در کشورهای مختلف حراست کند.
ساحه مهم دیگر در روابط دو کشور٬ منابع طبیعی افغانستان است. پرواضح است که ایران همیشه به منابع طبیعی ما چشم دوخته است. ایران به آب رود هلمند و هریرود به گونهی شدید متکی است. میزان دسترسی آن کشور به آب دریای هلمند توسط معاهدهی آب رود هیرمند (امضا شده در سال ۱۳۵۱ خورشیدی) تعریف شده است. موضوع آب میان افغانستان و ایران همیشه با اختلافات به همراه بوده است. ایران همیشه بیشتر از میزان حقآبه تعیین شده٬ از این آب برمیدارد. واضح است که افغانستان باثبات، به معنای این است که ایران از آب کمتری مستفید خواهد شد. چون افغانستان مطابق معاهده٬ آب را مدیریت خواهد کرد و از حق خودش در داخل کشور استفاده خواهد نمود.
منافع مهم دیگر ایران به بخشهای فرهنگی و مذهبی بسته است. جمهوری اسلامی ایران با رویکرد خاص خودش اجندای زبان فارسی و مذهب تشیع را در افغانستان و منطقه اعمال مینماید.
پیش از دخالت نظامی جامعه جهانی به رهبری امریکا در سال ۲۰۰۱ در افغانستان٬ ایران از این که پاکستان بر طالبان کنترل عام و تام داشت٬ نگران بود. به همین دلیل٬ درست در مقابل این مساله قرار داشت و از نیروهای مقاومت ضد طالبان حمایت مینمود. در کنفرانس بن٬ ایران جبهه متحد اسلامی ملی برای نجات افغانستان معروف به ایتلاف شمال را تشویق کرد تا به نتیجه برسد. این تشویق به خاطر گل روی کسی نبود٬ بل آن کشور میخواست که به نحوی در حکومت آینده نقش داشته باشد، چون نیروهای ناتو و امریکا به گونه گسترده تا مرزهایش مستقر شده بود.
یک هفته بعد از کنفرانس بن من به میدان هوایی بگرام رسیدم و این یگانه میدان هوایی فعال نزدیک کابل بود. متوجه شدم که هواپیماهای ایران به شکل متواتر نشست میکردند و فرماندهان مقاومت و خانوادههای آنها را به افغانستان انتقال میدادند. سفارت ایران در کابل نیز یکی از نخستین سفارتهایی بود که فعالیتش را از سر گرفت. وقتی مسوولیت ریاست دفتر حامد کرزی را در تابستان ۲۰۰۳ به عهده گرفتم متوجه شدم که بعد از ایالات متحده امریکا٬ سفیر ایران در کابل دومین نماینده خارجی با بیشترین شمار ملاقات از ارگ ریاست جمهوری بود که ساعتها رییس جمهور را ملاقات میکرد. وی ملاقاتکننده مکرر دیگر مقامات بلندرتبه حکومت به ویژه منسوبان و حامیان جبههی متحد اسلامی نیز بود.
حامد کرزی و خاتمی رییس جمهور ایران به گونه متواتر با هم به تماس بودند و به دوستان شخصی و همکاران قابل اعتماد همدیگر بدل شده بودند. اما این دوستی و نزدیکی کرزی با ایران بدون هزینه هم نبود. باری یک سناتور امریکایی در جریان یک سفر با نارضایتی برایم گفت: «رییس جمهور کرزی برای ما ضروری است اما روابط گرمش با ایران یک مشکل است.» روابط کرزی با ایران به منبع ناراحتی میان وی و امریکا بدل گشته بود.
با روی کار آمدن محمود احمدینژاد به عنوان رییس جمهور جدید ایران٬ اولویت کاریام به عنوان نماینده خاص و سفیر افغانستان این بود تا رویکرد و دیدگاه وی را در رابطه به تنظیم روابط آن کشور با افغانستان با دقت زیر نظر داشته باشم.
چند روز بعد از مراسم تحلیف احمدینژاد برای نخستین ملاقات کاری با معین جدید وزارت خارجه آن کشور دیدار کردم. آقای سفری از من پرسید: «جنابعالی٬ شما در کدام شهر امریکا بود و باش دارید؟» آقای سفری به این گمان بود که تمام همکاران ارشد رییس جمهور کرزی از امریکا با ایشان برگشتهاند.
توضیح دادم که به استثنای سفرهایی که در طول زندهگی داشتهایم٬ من و آقای کرزی هیچگاه در ایالات متحده زندهگی نکردهایم. این موضوع نشان میداد که دیدگاه جالبی در اذهان مسوولان جدید حکومت جمهوری اسلامی ایران نسبت به آقای کرزی و حکومت وی وجود دارد.
محمود احمدینژاد یک شخص سادهمنش با دیدگاههای پیچیده بود. در برابر ایالات متحده امریکا و حامیان آن کشور در منطقه ایستادهگی سخت و عجیبی داشت. بنا بر این٬ با در نظر داشت این رویکرد سیاست خارجی رژیم جدید ایران٬ در پی حفظ منافع افغانستان بودیم.
با مشورتی که به آقای کرزی دادم٬ فصل جدیدی از روابط را با رویکرد دو جانبهگرایی (Bilateralism) ایجاد کردیم. به این معنا که روابط ما با ایران و روابط ما با امریکا هر کدام به گونهی مستقل توصیف شود. به جانب ایران تفهیم میکردیم که باید این واقعیت را بپذیرند که افغانستان با ایالات متحده امریکا در یک رابطه درازمدت قرار گرفته است. در عین زمان برای ایران اطمینان میدادیم که این رابطه٬ ایران را با خطر مواجه نخواهد کرد و افغانستان به ایالات متحده امریکا اجازه نمیدهد که آن کشور از حضور خود در افغانستان و از خاک این کشور بر ضد ایران استفاده کند. وظیفه من این بود که با جمهوری اسلامی ایران روابط مبتنی بر اعتماد دوجانبه تامین کنم تا ایران اطمینان خاطر حاصل نماید تا برنامه کمک و همکاری با دشمنان افغانستان را روی دست نگیرد. چون این احتمال برایم قابل درک بود که آن کشور سیاست «دشمنِ دشمن من، دوست من» را اجرا کند و دشمنان ایالات متحده را به عنوان دوستان خودش انتخاب کند.
من از طرق مختلف تلاش داشتم تا موضوعات بالا را به ایرانیان تفهیم نمایم. رهبر معظم آن کشور معمولاً در سخنرانیهایش افغانستان را کشور اشغال شده میخواند و با فلسطین مقایسه میکرد. هر بار که این کار انجام میشد٬ به وزارت خارجه آن کشور میرفتم و مراتب اعتراضم را ثبت میکردم. در مصاحبه با رسانهها نیز این موضوع را یادآوری میکردم.
در میانه دسامبر ۲۰۰۵ سفر رییس جمهور حامد کرزی به تهران تنظیم شد. این نخستین سفر وی بعد از تحلیف رییس جمهور جدید آقای احمدینژاد بود. تمام آمادهگیها گرفته شد، اما فقط چند ساعت پیش از پرواز از کابل٬ خبر رسید که سفر به تعویق افتاده است. به وزارت خارجه ایران رفتم تا برایشان توضیح دهم که سفر آقای کرزی به خاطر مساعد نبودن هوا به تعویق افتاد. وقتی شنیدم که آنها پیش از من از اصل موضوع آگاه اند٬ کاملاً دگرگون و متحیّر شدم. مقامات ایران برایم گفتند که سفر رییس جمهور کرزی به خاطر تلفن ناوقت شب کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه امریکا به تعویق افتاده است. ادامه دادند٬ خانم رایس دلیل آورده٬ چون در شورای امنیت سازمان ملل متحد در رابطه به موضوعات حقوق بشری در ایران برنامهای جریان دارد بنا بر این، سفر به تعویق بیافتد.
من از سر ناگزیری ادعای آنها را رد کردم و پافشاری کردم که این سفر در جریان یک ماه آینده دوباره تنظیم خواهد شد. به کابل آمدم تا حقیقت را بدانم. آقای کرزی تایید کرد که معلومات ایرانیان درست بوده و از من خواست تا دوباره به ایران برگردم و سفر ایشان را برای میانهی جنوری ۲۰۰۶ تنظیم کنم.
سفر یادشده٬ مطابق برنامهریزی٬ به تاریخ ۱۶ جنوری صورت گرفت. سرانجام با تلاشهای فراوان پیروز شدیم تا ایرانیان قانع شوند که روابط افغانستان و ایران مستقل خواهد بود و هیچگونه ارتباطی با روابط ما با امریکا نخواهد داشت.
در این سفر رییس جمهور کرزی با رهبر معظم ایران سید علی خامنهای نیز ملاقاتی داشت. در جریان ملاقات آقای کرزی از وی سپاسگزاری کرد که به خاطر برادران افغانشان با امریکا در مساله افغانستان همکاری کردند. خامنهای با لحن تند و غضبآلود جواب داد: «امریکا شیطان بزرگ است. ایران با آنها نه همکاری کرده و نه هم همکاری میکند٬ در هر جا که باشد. ایران به برادران و خواهران افغان کمک کرده، بدون در نظر داشت این که چه کسانی آنجا حضور دارند.»
بعد از ملاقات٬ رییس جمهور احمدینژاد به رییس جمهور کرزی گفت که بهتر بود چنین موضوعات حساس پیش از این که با رهبر معظم مطرح میشد٬ با وی در میان گذاشته میشد. بعد از آن ملاقات٬ روابط دو رییس جمهور نزدیکتر شد تا این که با هم به دوستان نزدیک بدل گشتند.
احمدینژاد خوش نبود که آقای کرزی روابط خودش را با رییس جمهور پیشین آن کشور سیدمحمد خاتمی ادامه دهد. باری آقای کرزی به من یک نامه داد تا به شکل شخصی به آقای خاتمی برسانم. با وزارت خارجه آن کشور صحبت کردم تا اجازه ملاقات با آقای خاتمی را دریافت کنم.
وقت زیادی گرفت، اما سرانجام وزارت خارجه ایران برایم اجازه داد تا با خاتمی ملاقات کنم. بعد از آن ملاقات چندین بار تقاضای ملاقات بعدی کردم تا احترامات خود را به آقای خاتمی تقدیم کنم، اما متأسفانه وزارت خارجه جواب رد داد.
در اینجا میخواهم یک موضوع را یادآوری کنم٬ در کابل سفیر هر کشور میتواند با هر کسی که بخواهد ملاقات کند. بدون اینکه از وزارت خارجه یا کدام مرجع دیگری اجازه بگیرد. در ایران٬ بدون اجازه وزارت خارجه آن کشور حتا نمیتوانستیم با مهاجران افغان ملاقات کنیم.
به عنوان بخشی از وظیفهام٬ همیشه مراقب وضعیت مهاجران افغان در آن کشور بودم. برخلاف برداشت برخی مردم٬ مهاجران افغان در ایران را نسبت به هموطنانی که در داخل کشور زندهگی میکنند٬ بسیار وطنپرست یافتم. مهاجران افغان در ایران و پاکستان همیشه به دولت افغانستان به دیدهی قدر مینگرند و به بیرق و قانون اساسی افغانستان افتخار و مباهات میکنند.
روزی با موتر رسمی سفارت، از شهر تهران گذر میکردم که در ازدحام موترها بند ماندیم. گروهی از دختران نوجوان افغان متوجه اهتزاز بیرق ملی افغانستان در واسطه لیموزین ما شدند. نزدیک واسطه ما صف کشیدند و هر کدام به نوبت بیرق را بوسیدند و گذشتند.
رانندهی من که یک افغان بود و برایم گفت که بارها شاهد چنین اتفاقی بوده است.
یکی از موضوعات بسیار جنجالبرانگیز که با نام من و ایران گره خورده٬ موضوع خریطههای پول نقد ایران است که در یک مقطع حساس و مهم تاریخی توسط روزنامه نیویارکتایمز دامن زده شد. بدون تردید مردم افغانستان به ویژه نسل جدید کشور حق دارند تا واقعیتهای این قضیه را بدانند. در بخش بعدی٬ در این زمینه با تفصیل خواهم نوشت.
ادامه دارد…