بخش چهارم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
محمدعمر داوودزی

برگشت اسامه بنلادن به افغانستان
عقدهگیریهای بنلادن از احمدشاه مسعود
هواپیمای عظیمالجثه به رنگ سفید بدون علامت شناسایی در خط پرواز میدان هوایی ننگرهار به چشم میخورد. احتمالاً ماه می ۱۹۹۶ میلادی بود و هیأت ما به نمایندهگی سازمان ملل متحد به منظور بررسی کمکهای بشردوستانه به خانوادههای بیجاشده از کابل، ساکن در کمپهای سرشاهی و مصری، عازم ننگرهار بودیم.
از کارمندان هوانوردی «UNHAS» در باره هواپیمای یادشده پرسیدیم. آنها هواپیما را منسوب به اسامه بنلادن دانستند و گفتند که تا حال دو پرواز کرده و خانواده وی را از سودان به افغانستان انتقال داده است. هواپیما چارتر شده بود تا اسامه بنلادن و خانواده وی را به افغانستان انتقال دهد.
ماه می۱۹۹۶ میلادی فشار جنگ طالبان و حکومت مجاهدین در کابل و مشرقی کمتر شد. گروه طالبان تمرکز جنگیاش را به حوزه جنوب غرب و غرب معطوف گردانیده بود. چون سال پیش یعنی ۱۹۹۵میلادی تمرکز بیشتر بر جنوب و کابل بود که منطقه چهار آسیاب کابل به تصرف طالبان درآمد و عبدالعلی مزاری نیز در همین زمان به شهادت رسید. امیر اسماعیل خان با استفاده از این فرصت در قندهار پیشرفت نمود و تا مناطق گرشک را به تصرف درآورده بود. طالبان توجه جنگی را جهت جبران به این مناطق گردانیده بود. در این زمان که هنوز ننگرهار در دست مجاهدین بود، اسامه بنلادن وارد آن ولایت گردید.
برای روشن شدن پیوند بنلادن با افغانستان و این که چطور برای بار دوم سر وی از افغانستان بیرون شد، نیاز است کمی به عقب برگردیم.
بعد از خروج نیروهای شوروی سابق، اسامه بنلادن نیز افغانستان را ترک کرد و به عربستان سعودی رفت. دو سال بعد، در ۱۹۹۱ میلادی، کویت توسط عراق اشغال شد. عربستان سعودی از ایالات متحده امریکا تقاضا کرد که در این مساله مداخله کند تا کویت از اشغال عراق آزاد گردد. ایالات متحده به درخواست سعودی پاسخ مثبت داد و برای رسیدن به این هدف در عربستان سعودی پایگاه نظامی ساخت. درست در این هنگام بود که اسامه بنلادن با خانواده شاهی در مخالفت قرار گرفت، خواست بنلادن از دستگاه شاهی سعودی این بود که ایالات متحده را دعوت نکند بل آنها (گروه مربوط به اسامه بنلادن) تجربه کافی در جهاد افغانستان دارند که منجر به شکست شوروی شد. باور اسامه این بود که قادر به آزادسازی کویت از اشغال عراق است و همچنین میتواند به صدام حسین درس بدهد. سعودی به این بلندپروازی اسامه بنلادن وقعی نگذاشت که منجر به اختلاف عمیق میان دستگاه شاهی آن کشور و بنلادن گردید. در ادامه همین اختلافات بود که اسامه بنلادن بنا بر درخواست ایالات متحده امریکا از عربستان سعودی اخراج شد و به سودان رفت.
قابل یادآوری است که در سالهای اخیر جهاد در برابر اتحاد جماهیر شوروی سابق نطفههای دوستی میان اسامه بنلادن و حسن ترابی حاکم سودان گذاشته شده بود. در آن زمان حزب منسوب به حسن ترابی در سطح جهان یگانه گروه پیرو جماعت اخوانالمسلمین بود که حاکمیت یک کشور را در دست داشت. عمرالبشیر منسوب به همین حزب ۳۰ سال حاکم این کشور بود. معلوم است که بنلادن نیز افکار اخوانی داشت و شاگرد عبدالله عزام بود. در سالهای اخیر جهاد در افغانستان اسامه در نزدیک خرطوم پایتخت سودان ملکیت خرید و باغ و تاسیسات نیز اعمار کرده بود.
در زمانی که اسامه در سودان به سر میبرد، ایالات متحده متوجه نشانههایی از رشد افراطیت در آن کشور شد و گمان برد که در این صورت منافع امریکا با خطر مواجه میشود. بنا بر این، از سودان نیز خواست تا اسامه را از آن کشور اخراج نماید. در این زمان، با وجود این که شواهدی مبنی بر مجرم بودن اسامه وجود نداشت، سودان حتا حاضر بود وی را به ایالات متحده امریکا بسپارد. به هر دلیلی که بود، سودان و ایالات متحده به این اکتفا کردند تا از اسامه خواهش کنند که آن کشور را ترک کند.
ایالات متحده از خود فقط یک نگرانی نشان داده بود که بنلادن به سومالیا نرود، مگر سودان اطمینان داد که اسامه به افغانستان خواهد رفت. ظاهراً این اطمینان اسباب خشنودی امریکا را فراهم ساخت.
بنلادن در زمان جهاد افغانستان در برابر شوروی سابق با رهبران جهادی این کشور به ویژه همفکران اخوانالمسلمین روابط نزدیک داشت. بر اساس همین روابط حسنه و رفاقت، با رهبران جهادی افغانستان تماس گرفت و خواست تا زمینه اقامت وی در افغانستان فراهم گردد. اکثریت رهبران با جایگزین شدن وی در کابل موافقت نشان دادند به استثنای احمدشاه مسعود. نخستین عقدهمندی میان اسامه بنلادن و احمدشاه مسعود روی همین مسأله ایجاد شد.
بنلادن رخت سفر بست و رهسپار افغانستان شد. میان رهبران تنظیمها فیصله شده بود تا وی در جلالآباد اقامت نماید. باغ شاه محمود را برای بودوباش وی اختصاص دادند.
در این برهه زمانی گروه طالبان ولایت هرات را به تصرف خود آورده بود و بالای کابل و مشرقی پلان عملیات داشت. چهار ماه بعد به تاریخ ۱۵ سپتامبر ننگرهار و به تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ کابل به تصرف آن گروه درآمد. تا زمان تصرف شهر جلالآباد، طالبان تنها در مورد اسامه بنلادن شنیده بودند و هیچ نوع تماس و مراودهای میان طالبان و وی وجود نداشت. زمانی که طالبان شهر جلالآباد را به تصرف خود درآوردند در این هنگام با موضوع بنلادن روبهرو شدند.
البته قابل یادآوری است که در زمان جهاد در برابر شوروی سابق یک گروه مجاهدین در قندهار تحت نام جبهه طالبان وجود داشت که در آن زمان نیز هیچ جنگجوی عرب در میانشان وجود نداشت.
طالبان با تصرف ننگرهار به باغ شاه محمود محل اقامت اسامه بنلادن نرفتند. همچنین به محل دیگری که جنگجویان بازمانده عرب از دوران جهاد در برابر شوروی سابق وجود داشتند، حمله نکردند.
روابط میان رهبری طالبان و اسامه بنلادن توسط پاکستان هنگامی تامین شد که گروه طالبان کابل را تصرف کرده بودند و عزم شمال کشور داشتند.
در اوایل رابطه میان طالبان و اسامه بنلادن بسیار سطحی و بیاهمیت بود. یک سال بعد از تصرف کابل توسط طالبان، آن گروه با عربستان سعودی به تفاهم رسید تا اسامه بنلادن را به آن کشور بسپارد. با ناکام شدن این معامله، رابطه طالبان با سعودی به سردی گرایید. اسامه فرصت یافت تا خود را به طالبان و ملا محمد عمر مجاهد نزدیکتر کند. شاید در نزدیک شدن بنلادن به طالبان دو عامل نقش مهمتر داشت. کمک در راستای اکمال صفوف طالبان با جنگجویان عرب و کمکهای سخاوتمندانه مالی به طالبان.
اوایل ۱۹۹۸میلادی با هیأتی به نمایندهگی سازمان ملل متحد به منظور بررسی امور مربوطه، سفر رسمی به قندهار داشتیم. در راه به طرف ولسوالی ارغنداب در میانه شهر قندهار در بین خانههای مسکونی چشم ما به یک چهاردیواری طویل خورد که در داخل آن کار اعمار به شدت جریان داشت. در آن زمان اعمار ساختمانی با این عظمت عجیب به نظر میرسید، چون امکانات کم بود و برای آینده هم امیدی نبود.
با پرسوپال دریافتیم که این ملکیت را اسامه بنلادن در بدل ۲۲ میلیون کلدار پاکستانی برای ملا محمدعمر مجاهد خریداری کرده تا در آن خانه بسازند. در بین این چهاردیواری چهار عمارت به امتداد هم اعمار میشد. برای ما چهار ساختمان به این شکل پرسشبرانگیز بود. گفتند چون ملا عمر بیش از یک خانم دارد و این خانهها برای خانمهای وی و همچنین مهمانخانه در نظر گرفته شده است. ظاهراً ملا محمد عمر مجاهد نیز تحت فرهنگ قوماندانها قرار گرفته بود.
این خانه که به قلعهجنگی مستحکم شباهت داشت، نشاندهنده ایجاد رابطه بسیار نزدیک و دوستانه میان بنلادن و ملا محمد عمر مجاهد بود. به گمان اغلب این بهترین تحفه بنلادن به آقای مجاهد بود.
بعد از آن خبرهایی شنیده شد که وابستهگان اسامه بنلادن یعنی جنگجویان عرب، نیز در برابر جبهه متحد اسلامی ملی برای نجات افغانستان معروف به ایتلاف شمال میجنگند.
در تابستان ۱۹۹۸ به سفارتهای ایالات متحده امریکا در کینیا و تانزانیا حمله صورت گرفت که بسیار زود انگشت امریکا به جانب القاعده و اسامه بنلادن نشانه رفت. جالب این که با وجود ۲۰۰ نفر تلفات در آن رویداد، اما از طالبان استرداد اسامه بنلادن مطالبه نشد. ایالات متحده امریکا فقط به چند راکت اکتفا کردند که در مناطق جنوب افغانستان در مربوطات پکتیا اصابت کرد و تلفاتی هم در پی نداشت.
بیشتر بخوانید:
-
بخش اول – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش دوم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
-
بخش سوم – روایت صلح؛ از کجا تا اینجا؟
یک سال بعد در ۱۹۹۹ میلادی به منظور بررسی برنامههای سازمان ملل متحد «UNDP» در جریان سفرهای متواتر، سفر دیگری به قندهار داشتیم، در این زمان شخصی به نام فیکاری اصالتاً از ایتوپیا، مسوول «UNOPS» در قندهار بود. وی روابط نزدیک با ملا حسن رحمانی والی طالبان در قندهار داشت. فیکاری هیأت ما و ملا حسن را برای صرف غذای شب به مهمانی دعوت کرد. شب بعد از صرف غذا، ملا حسن رحمانی با خانم نارویجنی که جز هیأت ما بود، مصروف بحث داغ در باره حقوق و آزادیهای زنان بود، که زمین و زمان روشن شد و در پی آن صدای مهیب انفجار همه را از جا کند. همه به سوی پناهگاهها رفتیم. بعد از لحظاتی آرامش حکمفرما شد و از محلهای اختفا بیرون آمدیم.
ملا حسن حین سوار شدن به موتر و ترک محل به ما توصیه کرد که به جانب ارغنداب برویم. به این نظر بود که این کار امریکا است و شاید حملات دیگری نیز در پی داشته باشد. ما به جانب ارغنداب رفتیم، شب را آنجا سپری کردیم، فردای آن که دوباره به شهر قندهار برگشتیم، قضیه روشن شده بود.
قرار بود که ساعت ۱۰شب نشستی با اشتراک اسامه بنلادن در خانه ملا محمد عمر مجاهد برگزار شود. ساعاتی پیش از وقت جلسه، موتر لاریای که بیلرهای تیل بار کرده بود و در زیر آن بیلرها مقدار زیاد مواد منفجره را جاسازی نموده در نزدیک خانه ملا محمد عمر مجاهد متوقف میسازد و چنین وانمود مینماید که واسطه یادشده خراب شده است. راننده، موتر را در جاگذاشته و از ساحه فرار میکند.
ساعت نُه شب یعنی یک ساعت پیش از آغاز جلسه مسوول محافظت خانه ملا محمد عمر مجاهد متوجه لاری میشود. امر میکند تا لاری یادشده را از محل دور کنند. وقتی محافظان نزدیک به واسطه میشوند، متوجه میشوند که رانندهی لاری نیست. تصمیم میگیرند که خود دست به کار شوند. وقتی یکی از محافظان خانه ملا محمد عمر مجاهد موتر را سلف میزند، واسطه منفجر میشود.
انفجار نیم ساعت پیش از آغاز جلسه صورت میگیرد. تا این زمان اکثریت مهمانان به محل نرسیده بودند. قرار معلومات تایید نشده بر اثر این انفجار به برخی اعضای خانواده ملا محمد عمر آسیب رسید.
بعد از این رویداد، آوازه شد که این انفجار بر اثر مساعی مشترک احمدشاه مسعود و سپاه پاسداران ایران صورت گرفته بود. ایران خواسته بود انتقام آن دیپلماتهایش را بگیرد که یک سال پیش در مزار شریف به قتل رسیده بودند. این دومین عامل عقدهگیری اسامه بنلادن از احمدشاه مسعود بود.
انتقامگیری اسامه و به شهادت رسانیدن احمدشاه مسعود
قهرمان ملی احمدشاه مسعود توسط تروریستان عرب بلجیمی تحت نام ژورنالیستان به شهادت رسید. در این زمینه به اندازه کافی نگاشته شده مگر یک موضوع واضح است که تا پیش از ترور احمدشاه مسعود، آن شیوهی به کار گیری انتحاری سابقه نداشت. قرار معلومات، تصمیم ترور آمر صاحب مسعود در جلسه مشترک ملا عمر و اسامه در منزل ملا عمر گرفته شده بود.
مهمترین پرسش اما مطرح میشود این است که آیا القاعده قادر بود که چنین با دقت زمانبندی را سازماندهی کند که دقیق دو روز پیش از ۱۱سپتامبر چنین رویداد مهمی را به انجام برساند، یا دستان به مراتب بزرگتر و مرموزتر در پشت آن وجود داشت؟
اشغال نامریی یا؟
در اوایل زمامداری طالبان، روزی دفتر سازمان ملل متحد در اسلامآباد مهمانی رسمی تدارک دیده بود. در این مهمانی من با چند تن از دیپلماتان خارجی مصروف صحبت بودیم که یک جنرال بر حال پاکستانی به ما نزدیک شد. از من پرسید، از افغانستان هستی؟ در پاسخ گفتم، بلی. در ادامه پرسید از کدام تنظیم نمایندهگی میکنید؟ من گفتم که از تنظیمی نمایندهگی نمیکنم و با تنظیمها سر و کاری ندارم، بل نماینده سازمان ملل متحد استم.
بعد از این که متیقن شد از افغانستان استم، با تب و تاب ویژهای گفت: یک حرف واضح است که افغانها جنگجویان بزرگ استند.
این حرف جنرال پاکستانی برایم بسیار متاثرکننده بود و مرا کاملاً دگرگون ساخت. یک نوع حس عجیبی در من به غلیان آمد. روگرداندم و گفتم که من متاسفم که با این توصیف از ما یاد میکنید. جنگجو بودن امتیاز و افتخار نیست، کاش به جای آن میشنیدم که افغانها دانشمندان بزرگی دارند، مخترعان خوب استند، صاحب اردوی منظم و مجهز استند. گفتم، حاضر استم عنوان جنگجو را به کسی بدهیم و در بدل آن… حرفهای من تمام نشده بود متوجه شدم که این جنرال پاکستانی رویش را گردانده و از ما دور میشود.
واضح بود که جنرال پاکستانی جنگجویان افغان تحت امر خودش را دوست داشت نه …
طعم تلخ دیگر از حس نمودن اشغال نامریی کشور را در قالب این خاطره مینویسم. در جریان ماموریت در سازمان ملل متحد که دفتر ما در اسلامآباد پاکستان بود، مانند همیشه یک حس عمیق وطندوستی و وطنداردوستی در من پدیدار بود. به همین دلیل همیشه در روز اول عیدها به سفارت افغانستان در اسلامآباد میرفتم. به همین خاطر با سفیران طالبان در اسلامآباد روابط خوب و نزدیک داشتم.
در یکی از عیدها، سال ۱۹۹۸میلادی، جهت عید مبارکی با افغانها به سفارت رفتم. مولوی سعید الرحمان باشنده اصلی ولایت لغمان که عالم جید هم بود، سفیر آن زمان طالبان در اسلامآباد بود.
با وجود این که افغانهای زیادی در اسلامآباد زندهگی میکردند و دیپلماتهای کشورهای زیاد اسلامی نیز در آنجا مقیم بودند، اما وقتی به سفارت رفتم، مولوی صاحب را تک و تنها دیدم. کسی جهت عید مبارکی نیامده بود و من یگانه شخص آن لحظه بودم.
بعد از عید مبارکی نشستیم و از هر در صحبت کردیم. گفت بیشتر از این به حیث سفیر نخواهد ماند. دلیلش را چنین بیان کرد: «یک شخص بیادب و نادان به اسم جنرال پرویز مشرف رییس ستاد اردوی پاکستان شده است.» از این یاد کرد که چند روز پیش وی را دعوت کرده و برایش چنین تفهیم نموده بود که باید از پاکستان اطاعت کند و به فرمایشهای آن کشور لبیک بگوید. مولوی سعید الرحمان افزود که مشرف برایم چنان دستور میداد که گویا افغانستان ایالت پنجم پاکستان باشد. به عبارت دیگر طالبان، جز اردوی پاکستان باشد.
آقای سفیر گفت که پاسخ من به مشرف این بود که «اشتباه میکنی، بهتر است افغانستان را دوباره مطالعه کنی. ما به خاطر شوروی سابق به شما پناه آورده بودیم و شما هم به خاطر منافع خودتان از ما حمایت کردید. ما برادری میخواهیم اما باداری شما را قبول کرده نمیتوانیم.»
سفیر گفت که مشرف بعد از شنیدن این حرفهایم با من قهر کرد. من یقین دارم که با رهبری طالبان صحبت خواهد کرد و مرا از موقف سفارت برکنار خواهند کرد.
از آن گفتوشنود ما یک ماه نگذشته بود که مولوی سعیدالرحمان از سفارت برکنار گردید.
لازم است در این قسمت مختصر در رابطه به دو نگرش متفاوت افغانستان و پاکستان نسبت به یکدیگر اشارهای داشته باشم. در دو دهه گذشته روابط افغانستان و پاکستان همیشه با تصورات نادرست همراه بوده است. پاکستان متهم است که به افغانستان به عنوان عمق استراتژیک خود نگاه میکند. این موضوع به جنرال اسلمبیک رییس پیشین ستاد مشترک ارتش پاکستان نسبت داده میشود. علاوه بر آن گفتههایی وجود دارد که پاکستان، افغانستان را حیاط خلوت یا به اصطلاح عام «پسخانه» خود میداند. همچنین گفته میشود که غلام اسحاق خان رییس جمهور پیشین پاکستان زمانی که روی بودجه دولت پاکستان کار میکرد، افغانستان را منحیث ایالت پنجم آن کشور از بودجه خود فراموش نمیکرد.
در جانب دیگر، اکثریت مردم افغانستان، به شمول دولتی و غیر دولتی، خط دیورند را اهمیت نمیدهند و «اتک» را سرحد شرقی افغانستان میدانند. زمانی که طالبان به پل متک پروان رسیدند، حامیان پاکستانیشان به زبان اردو روی یک دیوار چنین نوشته بودند: «شما اتک را میخواستید، ما متک را هم گرفتیم.» شماری در پاکستان به این نظر بودند که خلاف ذهنیت موجود، در واقع پاکستان عمق استراتژیک افغانستان است. برای اثبات موضوع، اشاره میکنند به این که در زمان تجاوز اتحاد جماهیر شوروی میلیونها مهاجر افغان و مجاهدین بدون هیچگونه ممانعتی در پاکستان جاگزین شدند. حتا به این هم اکتفا نکرده، از این که افغانستان به محصولات غذایی پاکستان متکی است، آن کشور را باغ آشپزخانه افغانستان عنوان دادهاند.
ادامه دارد…