بخش اول – روایت صلح؛ از کجا تا این‌جا؟

محمدعمر داوودزی

بخش اول

در ماه‌های نخست که تصدی ریاست دفتر حامد کرزی رییس جمهور پیشین را عهده‌دار بودم (سال ۲۰۰۳ میلادی) در مصاحبه‌ای با فایننشیل تایمز گفتم که طالب دست ما است و همسایه‌ای آن را به دهن ما داده است. در پرسش بعدی خبرنگار که طالب را تروریست و افراط‌گرا خواند و راه حل پرسید، گفتم: همه طالب‌ها تروریست نیستند؛ در میان‌شان، برخی معتدل و شماری معتدل‌تر نیز وجود دارند. توضیحم این بود که معتدل‌تر کسانی‌اند که در کابل زنده‌گی می‌کنند و معتدل هم طالب‌هایی‌اند که منتظر دعوت‌اند تا دوباره به زندگی مسالمت‌آمیز در زیر سایه دولت جمهوری اسلامی افغانستان برگردند.

چند روز بعد از آن مصاحبه، یک تیم امریکایی به ارگ آمد و به رسم احتجاج به رییس جمهور گفت که طالبان تروریست‌اند و با سایر تروریستان چون القاعده تفاوتی ندارند. هم‌چنان یادآوری کرده بودند که باید حرف مصالحه مطرح نشود. افزوده بودند که رییس دفترتان در مصاحبه‌ای از موجودیت طالبان معتدل و معتدل‌تر یادآوری کرده است.

بعد از آن رییس جمهور کرزی در مورد موقف امریکایی‌ها برایم یادآوری کرد و به شکل مشورت برایم گفت که در این زمینه احتیاط کنم. به همین دلیل برای مدت‌ها از مصاحبه با رسانه‌ها ابا ورزیدم.

به این باورم که در برخورد با گروه طالبان از نخستین روزهای بعد از شکست، روش نادرست روی دست گرفته شد. اولین اشتباه این بود که طالبان در کنفرانس بن و بعد از آن گروهی شکست‌خورده مطلق محسوب شدند و از تمام محاسبات سیاسی کشور حذف گردیدند.

چند ماه بعد از گفت‌وگو با فایننشیل تایمز در اواخر سال ۲۰۰۴ میلادی، یک شخص به واسطه‌ی احسان‌الله کامه‌وال نزدم آمد و گفت که مرا ملای کلان اکوره ختک روان کرده است. پیامش این بود که ۱۶ طالب، به شمول جلال‌الدین حقانی که بعدا شبکه حقانی را ایجاد کرد و ۱۲ والی نام‌نهاد طالبان می‌خواهند وارد گفت‌وگو برای مصالحه شوند.

موضوع را با رییس جمهور کرزی در میان گذاشتم. آقای کرزی گفت که ما اختیاری نداریم، با زلمی خلیل‌زاد در میان بگذار. جریان با او مطرح شد، فهرست اشخاص نیز برای‌شان سپرده شد. وی فرصت خواست تا آن اشخاص و افراد مورد بررسی قرار گیرند. سرانجام بعد از سه ماه، آقای خلیل‌زاد نتیجه بررسی‌هایش را گفت که این اشخاص مشکلی ندارند، وارد مذاکره شده می‌توانید. این درست زمانی بود که من من‌حیث سفیر در جمهوری اسلامی ایران تعیین شده بودم و مرحوم حضرت صبغت‌الله مجددی ریاست کمیسیون تحکیم صلح را بر عهده گرفته بود. من شخص رابط را خواستم و برایش گفتم که امریکایی‌ها با این افراد مشکلی ندارند و کرزی صاحب گفته است که با حضرت صاحب وارد گفت‌وگو شوید. متاسفانه شخص متذکره نپذیرفت که با حضرت صاحب وارد گفت‌وگو و مذاکره شود. برایم گفت تنها حاضر بودیم که با کرزی صاحب و خودت در این بخش وارد گفت‌وگو شویم. از این فرصت نیز نتوانستیم به موقع استفاده کنیم. البته بعد از ختم ماموریتم من‌حیث سفیر در ایران، زیاد تلاش کردم تا آن شخص رابط را دوباره پیدا کنم، مگر هیچ‌گاه موفق نشدم.

دو سه سال بعد، روابط پاکستان و افغانستان تیره شد. ترک‌ها پیش‌قدم شدند تا روابط را دوباره احیا کنند. به همین منظور در ماه اپریل سال ۲۰۰۷ میلادی نشست سه‌جانبه (افغانستان، پاکستان و ترکیه) در انقره برگزار گردید که در آن رییس جمهور کرزی و رییس جمهور پاکستان پرویز مشرف اشتراک نمودند. در این نشست فیصله صورت گرفت تا لویه‌جرگه امن منطقه‌ای پاکستان و افغانستان در کابل برگزار شود. ترتیبات تدویر لویه‌جرگه در کابل گرفته شد.

جرگه امن منطقه‌ای پاکستان و افغانستان که در خیمه لویه‌جرگه دایر گردید، اقدام دیگری در راستای برقراری صلح بود که پاکستان برخلاف وعده قبلی، متاسفانه آن را جدی نگرفت و تا نصف از اشتراک در آن ابا ورزید. مگر در میانه و به گمان اغلب بر اثر مداخله امریکا، پرویز مشرف حاضر شد تا در آن اشتراک نماید.

سال بعد زمانی که در ایالات متحده امریکا باد برنده شدن بارک اوباما وزیدن گرفت و فصل جدیدی باز شد، مک کرستل فرماندهی نیروهای امریکا و ناتو را در افغانستان بر عهده گرفت. روزی آقای کرستل نزد رییس جمهور کرزی آمد و در ملاقاتی که با آقای کرزی داشت گفت که در مبارزه با «شورشیان» ضرورت به افزایش سی هزار نیرو است. رییس جمهور کرزی تاکید نمود که به جای افزایش نیروهای امریکایی بهتر است پول بالای نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان مصرف شود، مگر مک کرستل در پاسخ گفت که ما نیروها را بیش‌تر می‌سازیم تا طالبان را چنان تضعیف کنیم که «دم در میان پاها» یا به اصطلاح «سرشان خم» به میز مذاکره حاضر شود. من که در همین ملاقات حضور داشتم، گفتم پیش از این از جانب ایالات متحده امریکا به طالبان عناوین «دشمن و تروریست» به کار می‌رفت، اما امروز لفظ «شورشی» استفاده می‌شود. پرسش من این بود که آیا این یک تغییر در پالیسی است؟ مک کرستل در پاسخ تایید کرد که کابرد این لفظ تغییر در پالیسی ایالات متحده امریکا است. این تغییر پالیسی، رویکرد آن کشور را در جنگ افغانستان کاملا دگرگون ساخت.

ایالات متحده امریکا به این نتیجه رسیده بود که طالبان دیگر تروریست نیستند، بل شورشی‌اند و آن کشور حاضر است با این گروه وارد گفت‌وگو و مذاکره شود. این یک جهش بزرگ بود.

 

لویه‌جرگه مشورتی:

 در رویکرد جنگ و صلح ایالات متحده امریکا زمانی تغییر رونما گردید که جنگ به شکل باورنکردنی به درازا کشید و پیروزی از راه جنگ برای‌شان دشوار می‌نمود.

در این هنگام، بحث‌های صلح آهسته‌آهسته در جامعه شکل گرفت و گروه‌های مختلف مردمی و سیاسی از طرق مختلف دیدگاه‌های خود را بیان می‌نمودند. در این هنگام جامعه مدنی و گروه‌های مختلف بیش‌تر هراس خود را از قربانی شدن ارزش‌ها و دست‌آوردهای نظام پساطالبانی مطرح می‌کردند تا مبادا دست‌آوردهایی که در سال‌های اخیر در زمینه‌های آزادی‌ها، حقوق بشر، حقوق زنان و غیره به وجود آمده است، با چالش مواجه گردد.

رییس جمهور کرزی در پی راه‌هایی برامد تا با طالبان در پیوند به صلح گفت‌وگوها صحبت کند، اما در عین زمان لازم می‌دانست تا نظریات اقشار مختلف جامعه را توحید نماید و اجماع ملی و سیاسی به وجود بیاورد. بهترین راه برای رسیدن به این مهم در قانون اساسی تصریح شده بود که همانا برگزاری ریفراندم یا نظرسنجی عمومی بود، مگر اوضاع امنیتی و سایر نیازهای آن مساعد نبود. یگانه راه رسیدن به این هدف و هم‌چنان به دست‌ آوردن صلاحیت رفتن به مصالحه، تدویر لویه‌جرگه مشورتی بود.

رییس جمهور کرزی بعد از مشورت با شماری از رهبران سیاسی، در سال ۲۰۱۰ میلادی گروهی را توظیف نمود تا لویه‌جرگه عنعنه‌ای را برگزار ‌کند. در آن زمان من به گونه منظم با شهید استاد برهان‌الدین ربانی دیدارهایی داشتم. البته روابط من با استاد شهید در انتخابات ۲۰۰۹ صمیمی‌تر و بهتر شده بود. در یکی از دیدارها استاد شهید برایم گفت که احساس بد دارد که بعد از مرگ در اذهان ملت به عنوان رییس جمهور جنگ یا من‌حیث یکی از طرف‌های جنگ‌های داخلی در کشور، باقی بماند. من برای‌شان گفتم که آیا می‌خواهید در روند صلح با طالبان و حزب اسلامی به رهبری حکمتیار نقشی ایفا کنید؟ در پاسخ گفتند که بلی. افزودند که از چندی به این سو در این زمینه فکر نیز می‌کنند.

من جریان این گفت‌وگو را با آقای کرزی در میان گذاشتم. مورد پذیرش و پسند آقای کرزی قرار گرفت و از من خواست تا ملاقاتش را با استاد ربانی تنظیم کنم. در این ملاقات رییس جمهور کرزی به استاد ربانی ریاست لویه‌جرگه عنعنه‌ای را پیشنهاد کرد که از جانب استاد شهید پذیرفته شد.

این لویه‌جرگه عنعنه‌ای از دوم الی چهارم جون ۲۰۱۰ در خیمه لویه‌جرگه در شهر کابل برگزار شد.

لویه‌جرگه عنعنه‌ای در پایان کار به رییس جمهور صلاحیت داد تا با طالبان در مورد صلح مذاکره کند. علاوه بر آن، ۶۷ سفارش به شمول ایجاد شورای عالی صلح جهت پیش‌برد امور صلح را، پیشنهاد کرد. جرگه پیشنهاد داشت تا به منظور نشان دادن حسن نیت تعدادی از طالبان زندانی نیز آزاد گردند، مشروط به این‌که این طالبان روابط خود را با گروه‌های تروریستی قطع کرده و در روند صلح اشتراک کنند.

 

ایجاد شورای عالی صلح:

با ختم شدن لویه‌جرگه عنعنه‌ای، رییس جمهور کرزی به مشورت‌های خود در داخل و خارج کشور ادامه داد. در نتیجه شورای عالی صلح را با ۷۸ عضو تاسیس نمود. شهید استاد برهان‌الدین ربانی به حیث رییش شورا و معصوم استانکزی به حیث رییس دارالانشا تعیین گردیدند. کشورهای تمویل‌کننده با اشتیاق کامل و سخاوت‌مندانه شورا را تمویل کردند. ذوق‌زده‌گی عجیبی به وجود آمده بود. احساس می‌شد که صلح در یک قدمی قرار گرفته است. شورا به ایجاد تشکیلات و پلان‌گذاری آغاز کرد و تلاش‌ها را آغاز نمود تا با سیاسیون مشورت‌هایی انجام گیرد و از این طریق اجماع مورد نیاز به وجود بیاید. من شخصا نیز مشتاق بودم تا در روند ملی صلح نقشی ایفا نمایم تا اگر بتوانم در این زمینه کار موثری انجام دهم.

نتیجه تصویری برای شورای عالی صلح ایجاد شد
شورای عالی صلح در سال ۱۳۸۹ از سوی حامد کرزی، رییس جمهور پیشین ایجاد شد

دکان‌دار کویته در لباس دومین رهبر بلندپایه طالبان:

در اواخر ۲۰۰۹ و اوایل ۲۰۱۰ میلادی روزی محمدحنیف اتمر، وزیر داخله آن زمان، نزد رییس جمهور کرزی آمد و به آقای کرزی گفت که شخص ارتباطی ملا اخترمحمد منصور آمده و از آقای منصور پیامی آورده است. بعدا آقای کرزی با این نماینده ملا منصور هم دید. وی به آقای کرزی گفت که ملا منصور می‌خواهد نزد شما بیاید. در این جریان که من به حیث رییس دفتر رییس جمهور ایفای خدمت می‌کردم، شک و تردید خود را مبنی بر این‌که ممکن این نماینده قلابی باشد، به آقای کرزی گفتم.

بعد از آن، برای مدتی کوتاه من، آقای مدبر و آقای مشاهد در یک سفر رسمی عازم فرانسه شدیم. با برگشت آگاه شدم که ملا منصور آمده و با رییس جمهور کرزی ملاقات کرده است. آقای اتمر در این زمان از سمت وزارت داخله استعفا داده بود. مسوول محافظت رییس جمهور (پی.پی.اس) شکایت کرد که بر اثر هدایت و پافشاری اجازه تلاشی نداشتند و این مهمان بدون تلاشی به ملاقات رییس جمهور رسیده بود.

شخصی که خود را ملا اختر محمد منصور معرفی کرده بود، خواسته بود تا از جریان ملاقات وی با رییس جمهور عکس گرفته نشود، با وجود آن اما، به شکل محرم عکس‌هایی برداشته شده بود. من وقتی عکس‌ها را دیدم، آقای کرزی را آگاه ساختم که این شخص قلابی بوده، ملا اخترمحمد منصور نیست.

چند روز بعد، با خبرنگار واشنگتن پوست گفت‌وگو داشتم. پرسید که گفته می‌شود آقای کرزی با ملا منصور دیدار کرده است. من گفتم که اکثر بزرگان طالبان را می‌شناسم و آن شخص ملا منصور نبود. خبرنگار واشنگتن پوست گفت که گفته می‌شود کدام دکان‌دار کویته بوده است. بعد از این مصاحبه برای نخستین بار در واشنگتن پوست نشر شد که آقای کرزی با آدمی قلابی ملاقات کرده است.

سال‌ها بعد، متحدان ما از کشوری که در آوردن ملا اخترمحمد منصور قلابی همکاری کرده بود، برایم گفتند کار خوبی شد که همان وقت موضوع قلابی بودن ملا منصور را افشا کردید. افزودند، در آن زمان ما ناراحت شدیم، اما بعدا دانستیم که اگر چنین نمی‌شد، شاید واقعه مشابه ترور استاد ربانی به آقای کرزی صورت می‌گرفت.

 

سفر استاد ربانی به پاکستان:

بعد از این‌که استاد برهان‌الدین ربانی من‌حیث رییس شورای عالی صلح به کارش آغاز کرد، در دسامبر ۲۰۱۰ سفری به اسلام‌آباد داشت تا همکاری پاکستان را جهت فراهم کردن زمینه گفت‌وگو با طالبان جلب کند. در آن زمان، برای هر نوع گفت‌وگو با طالبان، یگانه آدرس، مراجعه به اسلام‌آباد بود. در این سفر، پاکستانیان به استاد شهید وعده همکاری همه‌جانبه دادند.

در برگشت به کابل، آقای ربانی به آقای کرزی پیشنهاد کرد که به منظور پیش‌برد بهتر امور مربوط به صلح نیاز است تا یک نماینده شورای عالی صلح در سفارت افغانستان در اسلام‌آباد موجود باشد و یا مکانیزم دیگری به کار برود تا امور صلح به گونه منظم با پاکستان پی‌گیری شود. آقای کرزی مفکوره‌ای دیگر را مطرح ساخت و گفت که ما به یک دیپلمات ارشد نیاز داریم که من‌حیث نماینده خاص و سفیر در اسلام‌آباد تعیین گردد و توانایی رهبری روند صلح را در اسلام‌آباد داشته باشد.

در این زمان که من تصدی ریاست دفتر رییس جمهور کرزی را داشتم، در گفت‌وگویی آقای کرزی از من خواست تا به منظور رهبری روند صلح در اسلام‌آباد و جلب همکاری‌های آن کشور در راستای مصالحه با طالبان به حیث سفیر و نماینده خاص کار کنم. به تاریخ ۲۷ اپریل ۲۰۱۱ ماموریت خود را با محوریت صلح در اسلام‌آباد آغاز کردم. به تاریخ ۲می ساعاتی پیش از این‌که اعتمادنامه‌ام را به رییس جمهور پاکستان آقای زرداری پیشکش کنم، اسامه بن لادن توسط نیروهای ویژه امریکا در خاک پاکستان کشته شد.

نتیجه تصویری برای برهان الدین ربانی
برهاالدین ربانی، رییس جمهور سابق و نخستین رییس شورای عالی صلح

نزدیک به یک ماه بعد از آغاز کارم، سفر رییس جمهور کرزی به تاریخ ۱۱ و ۱۲ جون ۲۰۱۱ به اسلام‌آباد صورت گرفت. تدابیر خاص برای این سفر تدارک گرفته شده بود تا میان هیات دو طرف بحث‌های عمیق در پیوند به صلح صورت گیرد. از جانب حکومت پاکستان پذیرایی گرم صورت گرفت.

دو نشست که در این سفر میان دو طرف صورت گرفت در روابط دو جانبه افغانستان و پاکستان بی‌سابقه بود.

در جریان این سفر جلسه خصوصی برگزار شد که در آن از جانب افغانستان رییس جمهور کرزی، شهید استاد برهان‌الدین ربانی و من و از جانب پاکستان سیدیوسف رضا گیلانی صدراعظم، اشفاق کیانی لوی درستیز، احمدشجاع پاشا رییس آی.اس.آی و حنا ربانی کهر وزیر خارجه حضور داشتند. در پایان این نشست، جنرال کیانی موقف جانب خود را چنین جمع‌بندی کرد: رهبران ملکی و نظامی پاکستان در پایان ماه اکتبر از افغانستان دیدن خواهند کرد و به حکومت افغانستان نقشه راه را شریک می‌کنند، بر اساس آن در جریان شش ماه آینده در رابطه به صلح به یک راه حل سیاسی خواهیم رسید. در جریان این مدت طالبان به یک جریان سیاسی مبدل خواهند شد تا در انتخابات آینده ریاست جمهوری (۲۰۱۴) اشتراک کنند.

برخورد جانب پاکستان در جریان این دیدارها نسبت به سابق بسیار متفاوت بود، چنان‌که در جریان ۱۱ سال برای نخستین بار در رابطه به صلح و همکاری پاکستان این‌قدر خوشبین نشده بودیم. پاکستانیان چنان با اطمینان صحبت کردند که برای ما چنین ذهنیت ایجاد شده که در شش ماه در کشور صلح برقرار خواهد شد.

پاکستان به گونه واضح وعده کرد که گفت‌وگو میان طالبان و شورای عالی صلح را تسهیل می‌کنند. در برگشت رییس جمهور کرزی از پاکستان خیلی خرسند به نظر می‌رسید، اما در عین زمان منتظر نتایج بود.

مدتی بعد از این پیش‌رفت‌ها (٢٠ سپتمبر)، استاد برهان‌الدین ربانی در یک واقعه تروریستی در کابل ترور شد. آقای کرزی انگشت به سوی پاکستان نشانه کرد و آی‌.اس.آی را مسوول ترور استاد خواند. سپس شواهدی مبنی بر این‌که پلان ترور استاد شهید در کویته پاکستان طراحی شده بود، به مسوولان پاکستانی سپرده شد. یک فرصت بزرگ برای صلح از بین رفت. پاکستان نیز بالمقابل بازی ملامت‌سازی را آغاز کرد. این واقعه تمام موضوعات صلح را برهم زد و نشان داد که روابط افغانستان و پاکستان استوار بر حوادث است و هر آن ممکن برهم بخورد و تغییر کند. دشمن روند صلح که در خاک پاکستان مقیم بود توانست پیش‌رفت‌های صلح را ضربه بزند و به این هدف خود رسید.

در این زمان علاقه‌مندی من به ادامه کار در اسلام‌آباد شدیدا کاهش یافت. به رییس جمهور کرزی گفتم که نیاز نیست به این ماموریت ادامه بدهم. به این نتیجه رسیده بودم که روند صلح با شهید استاد برهان‌الدین ربانی در تپه وزیر محمد اکبر خان دفن گردید.

با تاکید رییس جمهور کرزی به ماموریتم در اسلام‌آباد ادامه دادم، اما روند صلح دیگر هیچ‌گاه به مرحله‌ای که استاد ربانی رسانده بود، نرسید. تلاش من این بود که روابط کابل – اسلام‌آباد را دوباره احیا کنم، مگر علاقه‌مندی‌ام نسبت به گذشته کم شده بود.

در جریان یک ماه موفق شدم که نخست‌وزیر پاکستان آقای گیلانی را قانع سازم تا جهت فاتحه و آغاز دوباره گفت‌وگوها از کابل دیدن کند، اما بنا بر برخی برخوردهای غیردیپلماتیک وزارت خارجه آن زمان افغانستان از طریق رسانه‌ها، آقای گیلانی حاضر نشد تا به کابل سفر کند.

ما در پی بهبود روابط دو کشور بودیم و در جست‌وجوی گزینه‌ها شدیم تا به این هدف مهم برسیم. در همین زمان آقای کرزی در جریان گفت‌وگو با تلویزیون جیوی پاکستان در پاسخ به پرسشی گفت که اگر امریکا یا هند بالای پاکستان حمله کند من در کنار پاکستان خواهم ایستاد. با وجود این هم، متاسفانه مقامات پاکستان در رابطه به ثبات افغانستان در روابط با پاکستان تردیدهای پیدا کرده بودند.

در آخرین تلاش برای بهبود روابط دو کشور که اسباب برقرای صلح را فراهم بسازد، به تاریخ ۱۶ – ۱۸ فبروری ۲۰۱۲ سفر دیگر رییس جمهور کرزی را به اسلام‌آباد تنظیم کردیم. سعی کردم تا این سفر را نسبت به گذشته متفاوت بسازیم، به همین منظور آقای کرزی با تعداد زیاد بزرگان سیاسی و مذهبی به شمول رهبر اپوزیسیون سیاسی آن کشور آقای نواز شریف دیدار کرد.

در ملاقاتی که با جانب پاکستان صورت گرفت، از جانب آن کشور نخست‌وزیر گیلانی، اشفاق کیانی لوی درستیز و احمدشجاع پاشا رییس آی.اس‌.آی و از جانب افغانستان رییس جمهور کرزی، نویسنده این متن (داوودزی) و یک تن دیگر حضور داشتند. در این نشست پاکستان توپ را به میدان ما واگذار کرد و از رییس جمهور کرزی خواست تا نقشه راه مشخص بسازد و نقش پاکستان را در روند صلح افغانستان در آن واضح سازد.

در جریان این ملاقات، آقای کرزی از پاشا خواست تا نامه وی را به ملا عمر انتقال دهد و پاسخ ملا عمر را نیز دوباره بیاورد. پاسخ پاشا این بود که نامه آقای کرزی را به هر رهبر دیگر طالبان رسانده می‌تواند، به استثنای ملا عمر. به گونه واضح برای ما گفت که سازمان آی.اس.آی با تمام رهبران طالب در تماس است، به استثنای ملا عمر. وقتی آقای کرزی به تقاضای خود بسیار پافشاری کرد، پاشا گفت تلاش می‌کند این کار را انجام دهد. این مقامات یک هفته بعد با من تماس گرفتند و گفتند که در رابطه به محل بودوباش ملا عمر هیچ گونه معلومات ندارند.

بعد از همین ملاقات، برای نخستین بار نخست‌وزیر پاکستان موافقه نمود تا به شکل عمومی بالای طالبان صدا کند که به روند صلح بپیوندند که به این وعده خود نیز عمل کرد.

با برگشت به کابل، نقشه راه توسط رییس جدید شورای عالی صلح آقای صلاح‌الدین ربانی تهیه و طی سفری به اسلام‌آباد به مسوولان پاکستانی سپرده شد. در نقشه راه واضح شده بود که جانب پاکستان چه اقداماتی را انجام دهد. یک تقاضای شورای عالی صلح رهایی چهار فرمانده ارشد طالبان بود که در آن زمان در پاکستان زندانی بودند. در صدر فهرست ملا برادر بود. دیگران عبارت بودند از ملا ترابی، ملا گل‌آغا و حافظ منصورالحق فرزند مولوی خالص. پاکستانیان با قاطعیت از رهایی ملا برادر ابا ورزیدند، اما دیگران را آزاد ساختند. مگر فرماندهان رها شده طالبان در روند صلح هیچ گونه کمکی نکردند، برعکس آن‌ها دوباره به صفوف طالبان پیوستند. پاکستان بر اساس تقاضای شورای عالی صلح افغانستان ۶۰ تن طالب دیگر را نیز رها کرد که اکثریت آن‌ها بعدا صفوف نظامی طالبان را رهبری می‌کردند.

 

سفر به کویته پاکستان:

در ۱۶ فبروری ۲۰۱۳ در کویته پاکستان یک انفجار انتحاری بزرگ رخ داد که تعداد هزاره‌های افغانی‌الاصل مقیم آن شهر در اثر آن به شهادت رسیدند. بعد از مشورت با رییس جمهور کرزی، من که سفیر و نماینده رییس جمهور افغانستان بودم، شخصا به خاطر کمک به افغان‌های آسیب‌دیده این واقعه خواستار سفر از اسلام‌آباد به کویته شدم. دو هفته وقت گرفت تا مسوولان پاکستانی به من اجازه سفر دادند. گروه بزرگ پولیس پاکستانی مرا همراهی می‌کردند. در شهر کویته با بزرگان افغانان مهاجر از اقوام مختلف ملاقات کردیم. یکی از مشران کندهار مرا جهت صرف نان شب به خانه‌اش که در پشتون‌آباد کویته بود، دعوت کرد. پشتون‌آباد منطقه‌ای است که اکثریت رهبران طالبان نیز در آن‌جا زنده‌گی می‌کردند. همراهان امنیتی من (پولیس پاکستان) برایم اجازه نمی‌دادند تا به آن منطقه بروم. وقتی من بسیار پافشاری کردم، پذیرفتند، اما مشروط بر این‌که از خیر نان شب بگذرم و جهت صرف نان چاشت بروم.

روز بعد وقتی به آن منطقه رسیدیم، من به وضوح می‌دیدم که طالبان افغان در آن شهر قدم می‌زدند. این منطقه بسیار شبیه پشاور در دهه ۱۹۸۰ بود که مجاهدین در آن گشت‌وگذار می‌کردند.

زمانی که به محل دعوت‌کننده رسیدیم، صاحب خانه گفت که از شب گذشته تا حال تحرکات زیادی در منطقه‌شان به چشم می‌خورد. به طالبان خبر داده شده بود که در نزدیکی‌های آن ساحه از عبور و مرور جلوگیری کنند. من از صاحب خانه خواستم که یک روز عادی را برایم مجسم بسازد. وی گفت که یک سال قبل پدرش فوت کرده بود که به استثنای ملا عمر، تمام رهبران طالبان در فاتحه اشتراک کرده بودند. من در مورد ملا عمر پرسیدم، پاسخ داد که هیچ‌گاه ملا عمر را در این منطقه ندیده است و احساس نکرده که وی در این منطقه بوده باشد، در حالی که سایر رهبران طالبان را یا مستقیم دیده است یا هم در وقت گشت‌وگذار در بازار.

 

دفتر قطر:

در اوایل ۲۰۱۱ میلادی مارک گروسمن، نماینده ویژه ایالات متحده امریکا برای افغانستان و پاکستان، نزد رییس جمهور کرزی آمد. در دیداری که صورت گرفت، من نیز حضور داشتم. گروسمن به آقای کرزی خبر داد که قطری‌ها و آلمانی‌ها با طالبان رابطه ایجاد کرده‌اند و این‌که چندین نشست میان‌شان صورت گرفته است. گروسمن افزود، طالبان می‌خواهند با امریکا در رابطه به صلح گفت‌وگو و نشست داشته باشند، اما بدون اجازه خودت (آقای کرزی) با طالبان ملاقات نمی‌کنیم. رییس جمهور کرزی به گروسمن گفت با طالبان یک بار نشست کنید، به شرط این‌که نشست دوم طالبان با ما باشد.

چندی بعد نماینده خاص آلمان نزد رییس جمهور کرزی آمد و توضیح داد که قرار است جلسه یادشده در آن کشور دایر شود. پیشنهاد کردند برای احتیاط و آگاه بودن از وضعیت نماینده دولت افغانستان در محل جلسه حضور داشته باشد. آقای کرزی انجنیر ابراهیم سپین‌زاده، معاون مشاوریت امنیت ملی را فرستاد. وی در جریان نشست در هوتل محل نشست حضور داشت.

چند ماه بعد مارک گروسمن به کابل آمد و در رابطه به محتوای نشست میان طالبان وامریکاییان گزارش داد. گروسمن بیان کرد که نشست محتوای جالب نداشت. در عین زمان خبر داد مبنی بر این‌که طالبان حاضر نیستند تا با نماینده‌های حکومت افغانستان دیداری داشته باشند. بعد از این گفت‌وگو، موضوع به سردی گرایید.

روابط میان امریکاییان و طالبان به پیش رفت، مگر در ظاهر و به حکومت افغانستان این روابط سرد نشان داده می‌شد. قابل ذکر است که این روابط به شکلی از اشکال بیش‌تر اوقات وجود داشت، اما به ندرت ابلاغ گردیده بود.

سرانجام گفت‌وگوها به جایی رسید تا برای طالبان در قطر دفتر تاسیس گردد. رییس جمهور کرزی به هدف این‌که طالبان از تاثیرات پاکستان رهایی یابند، همیشه طرفدار ایجاد دفتر برای طالبان در قطر بود. زمانی که موضوع افتتاح دفتر طالبان در قطر توسط نماینده خاص امریکا به آقای کرزی مطرح گردید، توسط آقای کرزی با پیشانی باز پذیرفته شد؛ حتا از این ناحیه خیلی خوشحال و ذوق‌زده شده بود.

نتیجه تصویری برای دفتر قطر طالبان

سرانجام دفتر سیاسی طالبان در قطر افتتاح شد. فردای آن روز سهیل شاهین با من از طریق تلفن به تماس شد. آقای شاهین گفت، می‌خواهند در مشورت‌های خود را با چهره‌های ملی باز کنند و گفت که می‌خواهد این روند را با من من‌حیث یک افغان نه من‌حیث سفیر دولت افغانستان در اسلام‌آباد، آغاز کنند. از من خواستند تا به این منظور سفری به قطر داشته باشم.

شام همان روز به منظور اخذ اجازه از آقای کرزی تماس گرفتم. ناظرحسین رحیمی، سکرتر خاص رییس جمهور، برایم گفت که رییس صاحب (آقای کرزی) شدیدا قهر اند و وضعیت تغییر کرده است.

تغییر وضعیت این بود که بعد از افتتاح دفتر سیاسی طالبان در قطر، شماری از همکاران نزدیک به آقای کرزی گفته بودند که بلند شدن بیرق طالبان در دفتر قطر مشابه ایجاد دولت‌های فلسطین و استراییل است و نباید اجازه نصب پرچم برای طالبان داده شود و نباید دفتر با جشن و سرود افتتاح می‌شد.

بر اساس این مشورت، تصمیم رییس جمهور کرزی تغییر کرد و از امریکاییان خواست تا هرچه زودتر دفتر قطر بسته شود. این بود که دفتر رسما مسدود شد، مگر واقعیت چیزی دیگری بود و آن این‌که تمام روند در پشت پرده میان امریکاییان و طالبان جریان داشت.

ادامه دارد…

دکمه بازگشت به بالا