بخش اول: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ کسب استقلال
بخش دوم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ به قدرت رسیدن امیر دهقان و بیسواد
بخش سوم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ استبداد خاندان یحیا
بخش چهارم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ دهه دموکراسی
بخش پنجم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ جمهوری اول
بخش ششم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ حزب دموکراتیک خلق قدرت را در دست میگیرد
بخش هفتم
اتحاد جماهیر شوروی سالها قبل از تهاجم نظامیاش، مشاوران زیادی در زمینههای مختلف به افغانستان گسیل کرده بود و در هنگام تهاجمش جنبشی را از میان چپگراهای افغانستان نیز با خود داشت. این کشور در دسامبر ۱۹۷۹ تصمیم گرفت تا نیروهایش را وارد خاک افغانستان کند. جنگ میان شوروی و نیروهای مجاهدین از ۱۹۷۹ شروع و تا ۱۹۸۹ دوام کرد. این جنگ ۹ سال و یکماه و نوزده روز به درازا کشید. بیشتر از نیم میلیون نظامی شوروی در چارچوب قطعات محدود در برابر مجاهدین افغانستان جنگیدند. در این جنگ از جانب شوروی ۱۵۰۵۱ کشته و ۴۱۷ نفر ناپدید یا اسیر شدند. از میان ۴۱۷ نفر اسیر و ناپدید شده، ۲۸۷ تنشان تا سال ۲۰۰۰ میلادی همچنان لادرک بودند.
تهاجم شوروی به افغانستان، قطب مخالف آن یعنی ایالات متحده امریکا را غافلگیر کرد. امریکا بعد از تهاجم شوروی، قصه افغانستان را تمام شده میدانست. زلمی خلیلزاد در کتاب خاطراتش آورده است: «موفقیت شوروی در افغانستان تاسفآور، اما یک عمل انجام شده بود. وقتی این موضوع را با جمیز شلزینگر، وزیر دفاع پیشین در واشنگتن مورد بحث قرار دادم… او گفت: «متاسفم زل، میدانم با سابقهای که تو داری، دشوار است پذیرفت، اما کار تمام شده است. افغانستان هرگز آزاد نخواهد شد. وقتی شورویها وارد شدند، دیگر بیرون نمیشوند. به شلزینگر گفتم: شما مردم افغان را نمیشناسید. تاریخ به من میگوید که افغانها با هزینه بالا و در مدت دراز در برابر اشغالگران مقاومت خواهند کرد.» (خلیلزاد، ۱۳۹۵: ۴۹)
مردم سنتی و دین خوی افغانستان قبل از تهاجم شوروی در چند نوبت به تهاجم انگلیسیها با خون و شمشیر پاسخ داده بودند و احتمالاً قوای نظامی شوروی در این مورد کم میدانستند. سویتلانا الکسیویچ که در سال ۲۰۱۵ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، در کتابش «تابوتهای رویین» که مجموعهای از مصاحبههای خودش با سربازان، افسران و مادران و همسران کسانی است که در جنگ افغانستان عضوی از خانواده خود را از دست دادهاند، روایت یک سرباز مخابرهچی روسی در جنگ افغانستان را آورده است: «ما آمده بودیم که اینجا [در افغانستان] سوسیالیسم را آباد کنیم؛ ولی با سیم خاردار دور ما حصار کشیدند… دل ما را شکستند. سر ما اعتماد نمیکنند. به دکاندار گفتم: زندهگی تو بیسروسامان بود. حالا ما یادت میدهیم. سوسیالیسم آباد میکنیم اینجا. او با تبسمی پاسخ داد: من پیش از انقلاب [شما] مشغول خرید و فروش بودم و حالا هم هستم. برو به خانهات. این کوهها مال ما است. خود ما درستشان میکنیم… در شهرها زنها بر تانکهای ما با سنگ و چوب میزنند. بچهها بیلهجه فحش خواهر و مادر میدهند، فریاد میزنند: های، روس، به خانهات برگرد.» (الکسیویچ، ۱۳۹۵: ۱۰۵)
در بخش دیگری از این کتاب، روایت یک سرباز تانکیست روس در افغانستان آورده شده است: «افغانها از مرگ نمیترسیدند. وقتی کسی از مرگ نترسد، چرا باید او را کشت؟ چه سودی دارد؟ ما بچههای معمولی از ریازان و روستاهای دورافتاده سایبریا بودیم… ما گمان میکردیم، همین که [افغانستانیها] در خانههایشان کمود ندارند و کاغذ تشناب نیست (آنها با کلوخ کونشان را پاک میکنند)، به این معنا است که آنها پایینتر از ما هستند. اینها را به گوش خود خواندیم تا کشتنشان برای ما آسانتر شود.» (همان، ۲۳۳)
ظهور مجاهدین و گسترش آنان به سراسر افغانستان به دوره جنگ سرد مربوط میشود. دورهای که غرب در تمام قلمروهای ملی برای رویاروی با کمونیسم شوروی، به دنبال نیروهای قوی و ضد شوروی و کمونیسم میگشت. نیروهای مسلمانی که در اثر استبداد داوودخان و سیاستهای ضد مذهبی مارکسیستها کشور را ترک و به پاکستان، ایران و دیگر مناطق جهان مهاجرت کرده بودند، به دنبال حامی مالی و تسلیحاتی در منطقه و جهان میگشتند. ایالات متحده امریکا با متحدان منطقهایاش بزرگترین تمویلکننده نیروهای مجاهدین در تمام دوره جهاد علیه کمونیستها بود. مجاهدین که با ایمان راسخ و قوی برای دفاع از منافع امت اسلامی و افغانستان سلاح برداشته بودند، توانستند تانک و توپ اتحاد جماهیر شوروی را به عقب برانند و در بهار سال ۱۳۷۱ وارد کابل شوند و قدرت سیاسی را قبضه کنند. (رحیمی، ۱۳۹۶: ۲۴۱)
مقاومت علیه رژیم کمونیستی بدون رهبری واحد آغاز شد. به این معنا که گروههای اسلامی و افسران وابسته به آن، فعالان مائوئیست، روشنفکران و رهبران قومی در محلات، رهبری اولین شورشها و قیامهای مسلحانه را علیه دولت ترهکی و امین برعهده داشتند. بعضی از نیروهای اسلامی که بعد از حملات مسلحانه علیه دولت داوودخان به پاکستان پناه برده بودند و بعضیشان در داخل کشور پنهان شده بودند، مهمترین نیروهایی بودند که پس از پیروزی کودتای افسران چپگرا و تهاجم شوروی توانستند رهبری جنبش علیه کمونیستها و نیروهای اشغالگر شوروی را در دست بگیرند و مقاومت و جهاد مردم افغانستان را به پیروزی برسانند.
در جهاد تمام اقوام بزرگ افغانستان اشتراک کرده بودند. نقش بعضی احزاب، رهبران و فرماندهان به دلیل موقعیت جغرافیایی و کمیتشان اساسیتر از بقیه بود. با وجود برخورد دوگانه پاکستان با حزب اسلامی و جمعیت اسلامی و با وجود تقسیم نابرابر پول به این دو جناح، مسوولیت و بخش عظیم بار جنگ علیه اتحاد شوروی برعهده احمدشاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان بود. به عبارت دیگر، در عقبنشینی و شکست اتحاد جماهیر شوروی نقش او بیشتر از دیگران برجسته بود. او در میان فرماندهان جهادی میانهروتر از بقیه بود و برای همین بیشتر از دیگران مورد توجه طرفهای داخلی و خارجی بود. به نظر امین صیقل، احمدشاه مسعود یگانه رهبر جهادی بود که در یک دهه اشغال شوروی، کشور را ترک نکرد. روسها چندین نوبت به اقدامات وسیع نظامی علیه او متوسل شدند، تا وی را دستگیر کنند و یا او را از بین ببرند؛ اما نه تنها اقدمات روسها بالای او اثر نداشت، بلکه بر مقام و منزلت او افزود. برای همین، هنگام فروپاشی رژیم کمونیستی یگانه کسی که موقعیت مساعد برای گرفتن کابل داشت، احمدشاه مسعود بود. (صیقل، ۱۳۹۴: ۴۳۵)
گلبدین حکمتیار، چهره پرآوازه دیگر دوران جهاد است که به خاطر راکتباران کردن و ویرانی کابل همچنان نتوانسته است، در میان مردم مشروعیت و مقبولیت پیدا کند. او بیشتر از هرچیز دیگری به خونریزی و قصابی معروف است که پس از صلح با حکومت وحدت ملی و انتقال از کوه و دره به شهر، اندکی آرام گرفته است. حکمتیار بیشتر از هر گروه دیگری در برابر مردم افغانستان و رقیبان جهادیاش جنگیده است. به باور زلمی خلیلزاد «در واقع حکمتیار، در هیچ نبرد مهمی در برابر نیروهای کمونیست برنده نشده بود. او همان قدر که علیه شورویها مبارزه میکرد، دستکم به همان اندازه علیه رهبران رقیب مقاومت نیز دست به ماشه میشد.»
جهاد مردم افغانستان به دلیل وابسته بودنش به امریکا و پاکستان و کشورهای عربی، هنوز مورد قبول همه مردم این سرزمین قرار نگرفته است. کم نیستند کسانی که به رهبران جهادی و قوماندانهای متعلق به آنان به چشم چپاولگر و ضد یک جامعه جدید نگاه میکنند. اما اگر این حرکت مردم در برابر شوروی فارغ از جدلهای ایدیولوژیک نگاه و بررسی شود، به این واقعیت منتهی میشود که عنصر کمک مالی و تسلیحاتی امریکا و حمایت پاکستان و کشورهای عربی یکی از عناصر مهم در پیروزی مجاهدین در برابر شوروی میتواند باشد. عناصر دیگر چون شجاعت، بیگانهستیزی و مهمتر از همه اینها، ایمان عمیق اسلامی مردم بود که دست به دست هم دادند و یک حرکت بزرگ را موفقانه به پایان رساندند. زیرا همان مردمی که در برابر شوروی قیام مسلحانه کرده بودند، در مقاومت دیگر در برابر پاکستان و کشورهای عربی، از خود توانایی و شجاعت نشان دادند. همین گروه سنگرش را تا آخر در برابر طالب رها نکرد و بار دیگر توانست کابل را از پیش گروههای مورد حمایت پاکستان و کشورهای عربی پس بگیرد.
مبارزان مسلح ضد اتحاد جماهیر شوروی، فقط مسلمانان بودند. دلیل اصلی قیام مردم افغانستان در برابر اتحاد جماهیر شوروی، دفاع از اسلام و مسلمانان بود تا میهن و شهروندان. به این معنا که کشور اهمیت درجه اول نداشت. در نخستین روزهای قیام مجاهدین، اسلام در اولویت کارشان بود. مسلمانان جهادی برای حفاظت از اسلام و از میان برداشتن کفار سلاح برداشتند و برای این کار، دلایل فروان دینی دارند. یک دلیلش این است که در اسلام منافع ملی مطرح نیست، منافع امت مطرح است. برای همین، مسلمانان جهادی در آغاز برای نجات اسلام میجنگیدند.
روزا لوکزامبورگ، نظریهپرداز معروف مارکسیسم معتقد بود که انقلاب سوسیالیستی باید در چندین کشور همزمان رخ بدهد و اصول انقلابی باید فراتر از سطح ملی حاکم شود، یا حداقل آرمان انقلاب سوسیالیستی که در روسیه به دفاع از طبقه کارگر رخ داده و تمام طبقهبندیهای جامعه پیشین را از هم گسیخته، نیازمند حمایت تمام کارگران جهان و کارگران داخل روسیه است. این انقلاب باید شور، شوق و تپش را در دل تودهها زنده بسازد تا بتواند به حیات خویش ادامه بدهد، در غیر آن کشورهای ضد سوسیالیسم و کمونیسم ممکن است یک کشور سوسیالیستی بیپشتیبان را به زودی شکست بدهند. این فرضیه قبل از وقوع کودتای حزب دموکراتیک خلق در مورد انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی در افغانستان مطرح بود. من این فرضیه را در تحلیلهای چاپ نشده محمدطاهر بدخشی خواندهام. به نظر او، افغانستان در محاصره کشورهای اسلامی قرار داشت و بدون یک قیام سراسری در برابر حاکمان دیکتاتور در این کشورها، از جمله در ایران و پاکستان ممکن نیست روایت بزرگ سوسیالیسم پایدار باقی بماند. در ضمن، انقلاب و آرمانش باید تودهگیر شده باشد و این ممکن نیست مگر اینکه تودههای زیر ستم و تمام لایههای جامعه از نعمت دانش برخوردار باشند. لنین در کتاب معروف خود «بیماری کودکی: چپ روی در کمونیسم» میگوید: «در یک کشور بیسواد نمیتوان جامعه کمونیستی بنا نمود.» در نوشته دیگرش به نام «دوران جنگ امپریالیستی» میگوید: «آنچه را که شرایط تاریخی آن هنوز فراهم نشده است، نمیتوان تسریع نمود.» از این دیدگاه، معقولترین کار در آن زمان برای حزب دموکراتیک خلق، گسترش دانش به سراسر جامعه، آگاه کردن مردم نسبت به حقوق شهروندیشان، ضرورت مبارزه و اعتراض برای دریافت این حق طبیعی و در نهایت فراهم کردن زمینه آوردن یک تحول و تغییر عمیق در جامعه بود، نه کودتا و تحمیل مرام کمونیسم.
چنانکه همهگان میدانند، نقش دو کشور اسلامی همسایه و کشورهای عربی در عقبراندن شوروی از افغانستان و شکست حزب دموکراتیک خلق اساسی بود. موجودیت دیکتاتور نظامی اسلامگرا، جنرال ضیاءالحق در پاکستان و جمهوری اسلامی و انقلابی ایران که با شعار انقلاب اسلام جهانی (اسلام مرز ندارد) در همسایهگی افغانستان، حیات سوسالیسم را در افغانستان به چالش کشیده بود. این دو کشور در تقویت خواست برقراری یک رژیم اسلامی در افغانستان از طریق جهاد نقش مهم داشتند. وقتی رونالد ریگان، رییس جمهور ایالات متحده امریکا و به شدت ضدکمونیست، تصمیم گرفت تا با کمک کردن به مجاهدین افغانستان انتقام شکست و پر از رسوایی امریکا در ویتنام را از شوروی بگیرد، به کمک کشورهای اسلامی منطقه این مهم برای آن میسر شد. کمکهای خارجی به مجاهدین بعد از هجوم شوروی هر روز افزایش مییافت. امریکا مسوولیت تهیه و تدارک پول و اسلحه را برعهده گرفته بود؛ اما پاکستان با پناه دادن به مجاهدین و مهاجرین خطر تبدیل شدن به خط مقدم جنگ را در مقابله با اتحاد جماهیر شوروی پذیرفت و رکن اساسی در برابر اتحاد جماهیر شوروی بود. همینطور پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تأثیر بسیار بر جنبش مقاومت ضد شوروی، به ویژه مقاومت اهل تشیع افغانستان گذاشت. (طنین، ۱۳۹۴: ۳۱۳، ۳۱۴)
رژیم کمونیستی نتوانست در برابر مقاومت مردم و حامیان آن ایستادهگی کند. اعلام مشی مصالحه ملی داکتر نجیب، پیشنهاد وزارت دفاع برای احمدشاه مسعود، حتا خودمختاری شمال افغانستان و واگذاری کامل آن به احمدشاه مسعود، مذاکرات پی در پی با طرفهای جنگ و تلاشهای دیگر حکومت کمونیستی نتیجه نداد. در نهایت، در آخرین دور مذاکرات جینوا به تاریخ ۸ اپریل سال ۱۹۸۸ میان حکومت کابل و پاکستان و نماینده سازمان ملل متحد توافق شد که نیروهای اتحاد جماهیر شوروی طی مدت ۹ ماه بعد از توافقنامه از افغانستان به کشورشان عودت کنند. براساس آن توافق، نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی دیگر در هیچ عملیاتی علیه مجاهدین اشتراک نکردند و افزون بر آن متعهد شدند که کمکهای نظامیشان را به افغانستان قطع کنند. امضای توافقنامه جینوا دستآورد مهم برای مجاهدین و زیان بزرگ برای دولت وقت در کابل بود. این توافقنامه بدون دست دادن وزرای خارجه افغانستان و پاکستان و ایالات متحده امریکا و در فضای بسیار غیرصمیمی که ۱۰ دقیقه وقت را دربرگرفته بود، امضا شد. کوردویز، نماینده سرمنشی سازمان ملل متحد در کتاب «پشت پرده افغانستان» مراسم امضای موافقتنامههای جینوا را «مراسم بسیار سرد و شبیه مراسم تشییع جنازه بود» خوانده است. (عبدالوکیل، ۱۳۹۵: ۵۵۹)
سرانجام به تاریخ ۸ ثور ۱۳۷۱، بعد از رایزنیها و نشستهای پی در پی رهبران حزب دموکراتیک خلق، رییس مجلس سنا، رییس مجلس نمایندهگان که در آن مقامات بلندپایه حکومت کمونیستی از جمله عبدالوکیل، وزیر خارجه حکومت حضور داشتند، در سالن دعوتهای وزارت خارجه، در حضور رسانههای داخلی و خارجی قدرت به صبغتالله مجددی تسلیم داده شد. عبدالواحید سرابی، معاون رییس جمهور در مراسم انتقال قدرت گفت: «اکنون که انتقال قدرت از دست عدهای از افغانها به دست عده دیگر افغانها که سالها با هم درگیر جنگ بودند، به طور صلحآمیز صورت میگیرد، چنین حادثهای در تاریخ کشور کمتر اتفاق افتاده است. امیدواریم صلح در کشور تامین شود و به جنگ و برادرکشی در کشور خاتمه داده شود.» صبغتالله مجددی، رییس جمهور مصلحتی و موقتی مجاهدین هم در بیانیهاش گفت: «اکنون که نظام اسلامی در کشور برقرار میگردد، باید تمام کدورتها و گذشته را فراموش کنیم و دست به دست هم داده، در راه اعمار خرابیهای جنگها بپردازیم.» ولی جنگ و برادرکشی، کینه و کدورت و نفرت از یکدیگر در روزهای بعد از قدرتگیری مجاهدین شروع شد. (همان، ۹۵۰)
منبعها
- الکسیویچ، سویتلانا (۱۳۹۵)، تابوتهای رویین، ترجمه حضرت وهریز، کابل، انتشارات زریاب.
- خلیلزاد، زلمی (۱۳۹۷)، فرستاده، ترجمه هارون نجفیزاده، کابل، انتشارات عازم.
- رحیمی، سردارمحمد (۱۳۹۶)، ژئوپلیتیک افغانستان در قرن بیستم، چاپ سوم، کابل، نشر واژه.
- صیقل، امین (۱۳۹۴)، افغانستان معاصر: تاریخ مبارزات و بقای یک ملت، ترجمه محمد نعیم مجددی، کابل، انتشارات سعید.
- طنین، ظاهر (۱۳۹۴)، افغانستان در قرن بیستم، چاپ دوم، تهران، طیف نگار.
- عبدالوکیل (۱۳۹۵)، از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد دوم، بیجا، انتشارات یوسفزاده.