بخش اول: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ کسب استقلال
بخش دوم
حبیبالله کلکانی، یکی از سربازان نظام در دوران امانالله خان بود که با رنجش از نظام، علیه آن ایستاد و به طور برقآسا و حیرتانگیز کابل را به تصرف خویش درآورد. هنوز بخشی از جامعه قومی افغانستان او را دزد و چپاولگر، بیسواد و نادان خطاب میکنند. اما در تاریخ افغانستان، حبیبالله کلکانی تنها بیسواد و مکتبنرفتهای است که شاه پر قدرت و معروف منطقه را از کابل بیرون و قدرت را تصاحب میکند. جدا از روایتهای کلیشهای تاریخ افغانستان در مورد کلکانی، چگونهگی ظهور او هنوز قابل بحث و نیازمند جستوجوی بیشتر است. در ادامه به بخشی از روایتها در مورد او اشاره میشود.
یکی از منابع معتبر در مورد چگونهگی روی کار آمدن حبیبالله کلکانی، خاطرات آقا بکف است که تاریخنگاران افغانستان از آن هیچ یاد نکردهاند یا حداقل راقم این سطور به آن مواجه نشده است.
پس از انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه، به دستور شورای وزیران، سازمانی به نام «چکا» (کمسیون فوقالعاده) به وجود آمد که وظیفهاش مبارزه با خرابکاریها و ضد انقلابیون روسیه بود. این سازمان بعدها به «گ.پ.يو» (اداره کل سیاسی کشور) تغییر نام داد. در سال ۱۹۲۶ نام این سازمان بار دیگر، به دلیل به وجود آمدن «اتحاد جماهیر شوروی» به «او.گ.پ.یو» تغییر کرد. آخرین بار، نام این سازمان به تاریخ ۱۳ مارچ ۱۹۵۴ به «ک.گ.ب» یا «کمیته امنیت کشوری (K.G.B)» تغییر کرد که تا حال به همین نام یاد میشود.
ژرژسرگی یویچ آقا بکف، از ارامنه ترکستان بود که پس از خدمت در ارتش سرخ به سازمان «چکا» پیوست. او بعدها از ترس استالین به ترکیه و از آنجا به فرانسه فرار کرد. کتاب خاطرات او به نام «وحشت اسرارآمیز روسیه» بود که در ترجمه فارسی به «خاطرات آقا بکف» تغییر داده شده است. آوازه چاپ خاطرات او در آن زمان، مثل بمب در اروپا و امریکا و جهان پیچیده بود. او در افغانستان (در دو دوره) وظیفه اجرا کرد. روایت او از آن دوران، متفاوت با روایت دیگران است.
در بهار ۱۹۲۸، امیر امانالله خان به اروپا سفر کرد. وزیر مختار انگلستان نیز فوراً به هندوستان عزیمت کرد. در همان زمان، کاردار سفارت انگلیس طی نامهای به وزارت خارجه انگلستان نوشت: «اوضاع اقتصادی افغانستان رو به وخامت گراییده و افزایش تعرفههای گمرکی، همراه با عرضه سیستم پولی جدید به فقر و تنگدستی مردم انجامیده. قیمتها روز به روز بالا میرود و این موضوع باعث نارضایتی عمومی گردیده است. و اگر امیر چند ماه دیگر هم به سفرش ادامه دهد، مطمئناً پس از مراجعت شخص دیگری را بر تخت سلطنت خود مشاهده خواهد نمود.» (آقا بکف، ۱۳۵۷: ۱۹)
جالب است که کاردار سفارت انگلستان در کابل، مدعیان احتمالی مقام امیری را هم از قبل پیشبینی میکند و بر میشمارد. او میگوید: «با وجود این، افغانستان کشور شگفتیها است. و لذا عجیب نخواهد بود که ناگهان یک نفر آدم ناشناس از میان مردم که هیچکس چیزی درباره او نمیداند، به چنین ادعایی [امیری] برخیزد. و تصور کنید که اگر چنین شخصی از طبقه کارگران عامی باشد، در این صورت شکی نیست که مورد حمایت دولت شوروی قرار خواهد گرفت تا بتوانند از وجود او برای استقرار حکومت اشتراکی در افغانستان استفاده برند.» (۱۹۷ – ۱۹۸) مطالب این نامه نشان میدهد که انگلیسیها از وقوع یک شورش در آینده نزیک اطلاع دقیق داشتهاند.
براساس روایت آقا بکف، پس از فرار امانالله خان از کابل، مقامات شوروی خبر شدند که هنگام شورش حبیبالله کلکانی، انگلیسیها به او سلاح کمک کردهاند و حبیبالله کلکانی برای حفاظت از سفارتخانه و هیأت سیاسی انگلستان گروه مخصوص را موظف ساخته است. افزون بر این، تسلیم عنایتالله خان، برادر امانالله خان با پا در میانی همفریس، وزیر مختار انگلیس صورت گرفته است.
آقا بکف روایت میکند که امانالله خان پس از دیدار از اروپا، از مسکو نیز دیدن کرد. دولت شوروی از او استقبال گرم به عمل آورد تا او را به سوی خود بکشاند. شکوه و استقبال گرم مسکو از پادشاه مطلقالعنان افغانستان با خشم زحمتکشان شوروی روبهرو شده بود. به نظر کارگران و زحمتکشان آن وقت شوروی، استقبال از پادشاه مطلقالعنان، خلاف رسم و آیین حکومت کارگران و زحمتکشان است. در تمام مدت اقامت امانالله خان در شوروی، سازمان (گ.پ.یو) او را زیر نظر داشت و تعقیب میکرد. این سازمان، فرزند یکی از جنرالان روسی به نام «ساموئلوف را به عنوان پیشخدمت امانالله خان استخدام کرده بود که وی فارسی میدانست و تمام مکالمات امانالله خان را به مقامات حکومتی شوروی شریک میکرد. از مکالمات امانالله خان، مقامات شوروی به این نتیجه میرسند که امانالله خان در سفر به اروپا تغییر عقیده داده و به کلی به طرف آنان کشیده شده است.» (همان، ۲۰۰)
در هنگامی که حبیبالله کلکانی به کابل حمله و امانالله خان از کابل به طرف قندهار فرار کرد، میان سازمان (گ.پ.یو) و وزارت خارجه شوروی بحث صورت گرفت. (گ.پ.یو) معتقد بود که حبیبالله کلکانی از میان تودهها برخاسته و دهقان است و بر حکومت کارگری شوروی است که از وی حمایت کند. زیرا این کار در آینده حبیبالله کلکانی را در مسیر حکومت اشتراکی قرار خواهد داد. اما وزارت خارجه شوروی معتقد بوده که حبیبالله کلکانی از شمال افغانستان و از میان ملت تاجیک برخاسته و ممکن است در آینده شورشهایی را در ترکستان شوروی راهاندازی کند. «مسکو در این میانه گیج شده و نمیدانست طرف کدام را بگیرد.» (همان، ۱۹۶)
در میان این دو دیدگاه، پیشنهاد وزارت خارجه پذیرفته شد: حمایت از امانالله خان. در همین زمان، سازمان (گ.پ.یو) آقا بکف را برای بررسی اوضاع حول حوش امانالله خان موظف ساخت. قبل از حرکت کردن آقا بکف، برایش خبر رسید که نیروهای زیر فرمان حبیبالله کلکانی هرات را اشغال و راه قندهار را مسدود کردهاند. برای همین، آقا بکف نتوانست سفر کند و در نتیجه او در مسکو ماند.
در این زمان، غلامنبی خان چرخی، وزیر مختار افغانستان در شوروی، آن کشور را قناعت داده بود که برای کمک به امانالله خان نیروی نظامی بفرستد. در جلسهای که در آن استالین، غلام جیلانی خان (برادر غلامنبی خان چرخی) و پریماکوف (وابسته نظامی شوروی در افغانستان) حضور داشتند، تصمیم گرفته شد که یک گروه از سربازان شوروی وارد افغانستان شود. ارتش شوروی زیر فرمان پریماکوف با لباسهای افغانی از راه ترمذ و از فراز دریای آمو به مزار شریف رسیدند. نیروهای شوروی دو هزار نفر را در مزار شریف و سه هزار نفر را در تاشقرغان از نیروهای زیر فرمان حبیبالله کلکانی کشتند. در حالی که جنگ میان هر دو طرف در این بخش افغانستان جریان داشت، به مسکو اطلاع رسید که امانالله خان از مقاومت در برابر حبیبالله کلکانی منصرف شده و از قندهار به هند گریخته است. سربازان شوروی بعد از دریافت این اطلاع، عقبنشینی کردند.» (همان، ۲۰۵ – ۲۰۴)
سید عسکر موسوی، در یادداشتی زیر عنوان «بازخاک سپاری حبیبالله کلکانی و بحران هویت ملی افغانستان»، برداشتها و تحلیل تعدادی از تاریخنگاران افغانستان را در مورد قیام، کارکردها و شخصیت سیاسی – اجتماعی حبیبالله کلکانی دستهبندی کرده است. بر پایه این دستهبندی، شاعران و نویسندهگانی چون خلیلالله خلیلی، غلام حبیب نوابی و شاه آغا مجددی، حبیبالله کلکانی را «پادشاه عیار، خادم دین رسولالله و رابینهود» افغانستان دانستهاند که برای نخستین بار از میان تاجیکتباران این کشور قیام کرد و به حاکمیت چندین ساله پشتونها پایان داد. این دسته، چشم بسته تمام کارهای درست و نادرست حبیبالله کلکانی را ستوده و هیچ یک از کارهای منفی او را مورد مذمت و نکوهش قرار ندادهاند. دسته دوم، تاریخنگارانی چون میر غلام محمد غبار، فیض محمد کاتب هزاره، کاظم آهنگ و سایر امانیستها اند که حبیبالله کلکانی را «دزد، راهزن، جانی و ابزار کار انگلیسیها، اشراف مذهبی و ارتجاع سیاه» میدانند. این دسته معتقدند که حبیبالله کلکانی با سقوط شاه مصلح و نوگرا، سبب ظهور نادرخان و استبداد خانواده یحیا شد. دسته دیگر، کسانی چون میر محمد صدیق فرهنگ و خلیل وداد بارش اند که بیطرفانه به جنبههای مثبت و منفی کارنامههای سیاسی، مذهبی و اجتماعی حبیبالله کلکانی پرداخته و هر دو بخش را بیطرفانه توضیح دادهاند. (موسوی: 1395)
وارد شدن نیروهای حبیبالله کلکانی همزمان با نوجوانی صدیق فرهنگ بود. فرهنگ چشمدیدهای خود را از وارد شدن نیروهای حبیبالله کلکانی در خاطرات خویش آورده است. او میگوید، وقتی خبر آمدن نیروهای حبیبالله در شهر پخش شد، مخالفانش تبلیغ کردند که سقاویها هرچه گیر بیارند، میچاپند و هرکسی را که مقابل شوند، تجاوز میکنند. برای همین، خانواده فرهنگ همین که نیروهای حبیبالله وارد میشوند، خانه خود را قفل میزنند و به جای مصونتر شهر کوچ میکنند. اما فرهنگ میگوید: «اگر قضیه به حیث مجموع مطالعه شود، دیده میشود که ورود نیروی حبیبالله به کابل، نسبتاً به آرامی و امنیت صورت گرفت. نه تنها ارگ و سایر موسسات دولتی از چور و چپاول محفوظ ماند، بلکه به خانه و جان و مال و اهل و عیال ارکان دولت (امانی) هم کدام آسیب قابل ذکر وارد نشد. در آن جمله، خانه ما که در آن شب پر اضطراب، آن را با اثاث ترک گفتیم تا وقتی که چندماه بعد به آن بازگشتیم، به حال خود باقی بود و سقاویان حتا یکبار در آن داخل نشدند.» (فرهنگ، ۱۳۹۴: ۵۷)
در همین ارتباط، غبار میگوید: «در روز ورود بچه سقا به کابل، تنها یک نفر سپاهی او به دکانی دستبرد نمود، ولی سید حسین گوش او را به دیوار دکان میخکوب نمود. از آن بعد، دارایی هیچکس به تاراج نرفت، مگر اینکه رسماً مصادره میشد.» (غبار، ۱۳۹۴: ۷۲ – ۷۳)
میر احمد مولایی که هنگام سقوط و بندی شدن امیر حبیبالله، نزدیک ایشان بوده، در خاطرات خویش روزهای اسارت وی را چنین آورده است:
«[امیر حبیبالله] از جان باز خان پرسید که آیا من خوب پادشاهی کردم یا نه؟ جان باز خان گفت: خودت خوب پادشاهی کردی، اما اطرافیانت را اداره نتوانستی، ملت متنفر شد. یک مرتبه خندید و گفت: آیا پدرم پادشاهی کرده بود یا اجدادم؟ مشک سقاوی پدرم هنوز آویزان است. همین قدر که کردم، خانه من آباد. به قول کابلیها من یک آدم بیسواد به همین اندازه توانستم بسیار است.» (مولایی، 1381: 278)
دلیل شورش حبیبالله کلکانی
حبیبالله کلکانی سرباز «قطعه نمونه» دولت امانالله خان بود. در جنگ مشهور منگل، در ترکیب قطعه نمونه علیه شورشیان و سرکوب شورش مخالفان مسلح دولت سهم گرفت. او به خاطر اجرای وظایف جنگی مدال «خدمت» و نشان «حوالداری» نیز دریافت کرده بود. اما دولت امانالله خان او را به جرم رهزنی دستگیر و زندانی کرد. حبیبالله کلکانی از زندان فرار کرد و باز دولت امانالله خان او را به جرم «فرار از خدمت با اسلحه» مورد پیگرد قرار داد. حبیبالله کلکانی بعد از چند برخورد با دولت مرکزی به هند بریتانوی فرار کرد. او بعد از برگشت به کابل، میخواست خود و یاران خود را با شرط عفو شدن به دولت تسلیم کند. در نظر داشت که این کار از طریق محمد ولی خان دروازی حل شود و برای همین، موضوع تسلیم شدن مشروطش را به محمد ولی خان دروازی اطلاع داد. محمد ولی خان برای وی خاطر نشان کرد که به عهد و پیمان شاه امانالله باور و اطمینان ندارد و برای همین نمیتواند، خون آنها را به گردن بگیرد. در نتیجه، حبیبالله کلکانی، بعد از ناامیدی علیه حکومت مرکزی شورش کرد. پس از فشار وارد کردن حبیبالله کلکانی بالای حکومت مرکزی، احمدعلی خان به نمایندهگی از امانلله خان با حبیبالله کلکانی و یاران او مذاکره کرد. در ختم مذاکره هر دو جانب عهدنامهای را که در حاشیه قرآن نوشته شده بود، امضا کردند. احمدعلی خان از جانب امانالله خان، بعد از توافق برای حبیبالله رتبه جنرالی داد. علاوه بر این، براساس فرمان امانالله خان، برای حبیبالله کلکانی هشتاد و دو میل تفنگ 303 بور و مقدار مورد ضرورت «کارتوس» داده شد. همینطور سالانه مبلغ 3000 افغانی معاش برای حبیبالله در نظر گرفته شده بود. اما کلکانی بعد از آن توافق همچنان بالای امانالله خان اعتماد و باور نداشت. برای همین، حبیبالله کلکانی و سید حسین خواستند نیت اصلی امانالله خان را در مورد خود بدانند. برای همین، تلفنچی اداره بلدیه دولت را تهدید کردند و از طریق آن به ارگ تماس گرفتند. حبیبالله کلکانی خودش را رییس بلدیه (شهرداری) معرفی کرد. او در تلفن برای امانالله توضیح میدهد، اکنون که با بچه سقا عهد بسته کردم و او را محبوس ساختهام، «چه امر دیگری میفرمایید؟» امانالله خان فرمان میدهد که آن رهزن را زود از بین ببرید. حبیبالله کلکانی به امانالله خان میگوید اینکه امکان ندارد. زیرا که با او «عهد امان جان» شده است. امانالله خان در جواب گفته بود: «او با تو عهد و پیمان کرده، نه با من، او را زنده نگذار!» حبیبالله کلکانی پیش از آنکه تلفن را قطع کند، خود را برای امانالله خان معرفی میکند و میگوید تا چند روز دیگر بالای کابل حمله کرده و کار پادشاه را یکسره میکند، کلکانی چنان کرد. (بارش، 1387: 70، 72، 77، 78)
آصف آهنگ، تاریخنگار کشور، در کتاب «تاریخ افغانستان: یادداشتها و برداشتها»، حبیبالله کلکانی را زمامداری میداند که از کارت قومی و نژادی استفاده کرده است. به نظر او، کلکانی تلاش کرد تا هزاره را علیه پشتون تحریک کند و تاجیکان را در مقابل هر دو به شورش درآورد. به باور آهنگ، با این همه، کلکانی در ۹ ماه حکومت خود هیچ دستآورد برای یادآوری و توصیف ندارد. اما آنچه از لحاظ روانی تا به امروز بدون تأثیر نبوده، این است که یک بیسواد میتواند شاه پر قدرت را از مسند قدرت به زیر بکشد. (آهنگ، ۱۳۹۹: ۲۳۲)
منبعها
1.آهنگ، آصف (۱۳۹۹)، تاریخ افغانستان: یادداشتها و برداشتها، کابل، نشر واژه.
- آقا بکف، ژرژسرگی (۱۳۵۷)، خاطرات آقا بکف، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، چاپخانه نقش جهان.
- بارش، خلیلالله وداد (1387)، زمامداری امیر حبیبالله کلکانی، چاپ دوم، کابل، انتشارات سعید.
- غبار، میر غلام محمد (۱۳۹۴)، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، کابل، انتشارات سرور سعادت.
- فرهنگ، میر محمد صدیق (1394)، خاطرات، کابل، انتشارات تیسا.
- مولایی، میراحمد (1381)، خاطرات و تاریخ افغانستان از 1302 – 1344، تهران، موسسه فرهنگی – هنری غزل پویا.