اپرای سیاتل؛ تجربه‌ای از بغض و حسرت

۸صبح، سیاتل: در شام بیست‌وپنجم فبروری ۲۰۲۳، اپرای «هزار خورشید تابان» که اقتباسی از کتاب خالد حسینی زیر همین نام است، به استیژ اپرای سیاتل امریکا رفت. این اپرا از آن جهت مهم بود که برای نخستین بار رویا سادات، فلم‌ساز و کارگردان مشهور افغانستان، چنین اپرایی را در امریکا کارگردانی کرد. ۸صبح لحظاتی پیش از برگزاری این اپرا، گفت‌وگوی کوتاهی در این رابطه با رویا سادات انجام داد.

۸صبح: انتظارتان از حضور در صحنه جهانی و کارگردانی این اپرا چیست؟

رویا سادات: در کل من فکر می‌کنم که وقتی شما به عنوان یک هنرمند به سوی تولید یا ساخت یک قصه می‌روید، تمام تلاش‌تان را می‌کنید تا این قصه را به بهترین روش بیان کنید و در نهایت تلاش می‌کنید تا همان حسی که شما را متاثر می‌سازد را به مخاطب برسانید و آن رابطه‌ای که انتظار دارید بین مخاطب و اثر شکل بگیرد را شکل بدهید. این کار به عنوان یک اثر هنری ارزشمند است؛ اما مهم‌تر از آن موضوع و داستان این اپرا مخصوصاً در شرایطی که زنان افغانستان قرار دارند، قابل اهمیت است. من درون قصه‌هایی که می‌سازم، زندگی می‌کنم و در این داستان انگار خودم را در آن جست‌وجو می‌کردم و هزاران زنی که امروز در افغانستان اسیرند؛ داستان مریم و لیلا که امروز دوباره برای زنان افغانستان تکرار می‌شود. این‌بار می‌خواستم مخاطبان این اپرا افغانستان زیبا و کابل مدرن دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی را احساس کنند، ببینند، بشناسند و در مسیر این شناخت تاثیر جنگ بر زنده‌گی مریم و لیلا که از آغاز جنگ سرد شروع می‌شود و تا دوران سیاه طالبان در ۲۰۰۱ ادامه می‌یابد. این‌بار بییننده غربی با قصه‌های عشق و زنده‌گی و زن و موسیقی و هنر ما آشنا می‌شود. من در نمادها، در نوع شخصیت‌پردازی و همه عناصر تصویری دنبال نشانه‌گذاری‌هایی بودم که حاوی پیام جدید از فرهنگ و زنده‌گی ما است و مخاطب غربی قبلاً ندیده بود. در این اپرا مانند فیلم‌هایم روش خودم را داشتم.

۸صبح: با چه چالشی در ساخت این اپرا مواجه بودید؟

رویا سادات: ببینید، این اوپرا در واقع یک فلم موزیکال است که در آن فلم «هزار خورشید تابان» در حدود دو ساعت و ۴۰ دقیقه به نمایش می‌رود. اوپرا یکی از اصیل‌ترین و مهم‌ترین ساختارهای نمایشی در غرب است، به‌ویژه در اروپا و امریکا این نمایش علاقمه‌ندان بیشتر دارد. برای من این یک تجربه جالب است. آن‌چه برای فلم‌سازی مثل من که همواره پشت مانیتور فلم بود و حالا یک‌باره روی استیژ اپرا می‌آید، چالش‌برانگیز می‌شود، موسیقی اپرا است؛ اثری که قرار است به اپرا تبدیل شود، بر خلاف فلم، اول موسیقی اش خلق می شود. فلم‌نامه‌اش به شکل نثر مسجع و شعرگونه تهیه می‌شود و سپس بر پایه آن، موسیقی‌اش کار می‌شود. در اپرا به نوعی شخصیت‌ها در موسیقی شکل می‌گیرند. دانستن نوتیشن‌های موسیقی برای کسی که اپرا را کارگردانی می‌کند، مهم و تاثیرگذار است. با آن‌که دانستن موسیقی برای کارگردان الزامی نیست، اما آشنایی با نوت‌های موسیقی به بهبود کارش اثر بیشتری می‌گذارد. برای من که آشنایی آن‌چنانی با نوتیشن‌های موسیقی اپرا نداشتم، چالش‌برانگیز بود و احساس می‌کردم که باید در مورد موسیقی بیشتر بدانم. به همین منظور برخی از صنف‌های موسیقی را فراگرفتم. گرچه در تولید اپرا برایم می‌گفتند که نیاز نیست حتماً موسیقی را بدانم، چون این کار به کمپوزیتور یا کسی که موسیقی را ساخته، رابطه می‌گیرد، اما من برای خودم می‌خواستم با نوت‌های موسیقی آشنا شوم تا تسلط بیشتری بالای کارم داشته باشم. برای این‌که شخصیت‌های قصه بین میزانس‌ها و شخصیت‌پردازی‌های کارگردان و فضای موسیقی شکل می‌گیرد، یعنی موسیقی در واقع در آفرینش شخصیت‌ها و چگونه‌گی عمل و عکس‌العمل‌شان نقش دارد، برای همین دانستن تخنیک این کار مهم و تاثیرگذار برای کار کارگردان است.

۸صبح: کارگردانی در اپرا با کارگردانی یک فلم یا سریال چه مشترکاتی دارد؟

رویا سادات: در کل هنرهای نمایشی مخصوصا هنرهای دراماتیک نمایشی مثل فیلم و اپرا مشترکات فراوانی در پیش‌تولید و تولید دارد. در فلم هم اول شما روی ساختار فکر می‌کنید. با خود می‌گویید که در این فلم به دنبال چه ساختاری هستید. به دنبال نشانه‌های خودتان در شکل، فورم و غالب اثر هستید، هم در فلم و هم در اپرا، مجموعه‌ای از عوامل مانند انتخاب بازیگرها تا شخصیت‌پردازی‌ها، نورپردازی، طراحی صحنه، لباس، دیکور، دیزاین و تمام عناصر تصویری با هم شباهت‌هایی دارند و بیشتر برمی‌گردد به روش کارگردان. من روش خودم را داشتم. شما در هر صورت در قالب فیلم و اپرا در واقع زنده‌گی را می آفرینید. این تمرکز برایم نیرو می‌داد تا با روش خودم با استفاده از آموخته‌های جدید در مورد اپرا روی کارم متمرکز باشم.

۸صبح: پذیرفتن کارگردانی در اپرای سیاتل برای‌تان یک ریسک نبود؟

رویا سادات: هرگز چنین فکری نمی‌کنم. من ۲۰ سال پشت دوربین و مانیتور ساخت فیلم و سریال قرار داشتم. این تجربه مرا جرأت می‌داد، عشق به کار به من جرأت می‌داد، موضوع داستان به من جرأت می‌داد و در نهایت من برای این کار دیدگاه خودم را داشتم و احساس می‌کردم اتفاق خوب می‌افتد. در کل کار با بازیگران خارجی‌زبان، با تیم بیرون از افغانستان و با فارمت جدید کار مانند اپرا بدون شک باید برایم کمی استرس می‌داشت، اما گاهی آن‌قدر غرق آفریدن هر صحنه و هر شخصیت می‌شوم که تمام دشواری‌های پشت صحنه را فراموش می‌کنم. من مسیر دشواری را آمد. بلد شدم قوی باشم و به کارم باور داشته باشم و یاد گرفتم چگونه با تلاش، پشتکار و آموختن  ادامه دهم. گاهی من از فکر کردن به چالش‌ها فرار می‌کنم. دو سال کار عملی روی این اپرا ضمن این‌که برای من یک تجربه خوب بود، پر از هیجان و استرس نیز بود. گاهی ممکن فکر کردن یک‌سان در رابطه به فلم و اپرا، یک ریسک کلان باشد و نتیجه مطلوب به دست ندهد و گاهی هم ممکن است یک کار بسیار خوب به دست بدهد. در این اپرا من آن‌گونه که دلم می‌خواست، پیش رفتم و بنابر دلایلی که داشتم، زیاد به راهکارها و روش‌هایی که در ساخت اپرا معمول بود، فکر نکردم. دوست داشتم متفاوت‌تر بیندیشم و متفاوت‌تر عمل کنم و خودم را و دیدگاهم را در این اثر ببینم.

۸صبح: موضوع افغانستان برای این‌که کارگردانی اپرای سیاتل را بپذیرید، چقدر اثرگذار بود؟ به عبارت دیگر، موضوع افغانستان در این اپرا چقدر برای شما انگیزه داد تا وارد این کار شوید؟

رویا سادات: کارگردانی این اپرا را پیش از این‌که همه‌گیری کرونا دنیا را درگیر بسازد، به من پیشنهاد شده بود. اما بنابر مشکلات ویروس واگیر کرونا، این کار به تعویق افتاد. من اما دو سال پیش کارم را روی این اپرا شروع کردم. وقتی برای اولین بار به سیاتل آمدم تا کار عملی را شروع کنیم، متأسفانه مصادف به زمانی بود که هرات سقوط کرد. پنج دقیقه پیش از جلسه‌مان، از سقوط هرات خبر شدم و با آن‌که با شور و اشتیاق به آن مجلس رفته بودم، ناگهان همه چیز در ذهنم تغییر کرد و آن همه هیجان و خوشحالی یک‌باره فروریخت. افتخاری که به کارم داشتم، ناگهان مبدل به یک مسوولیت بزرگ در من شد. پس از آن حتا ساختار اپرا در ذهن من تغییر کرد. پیش از آن به این فکر بودم که می‌روم به سمت اپرای مدرن که بیشتر عناصر سورریال و جلوه‌های ویژه متفاوت و مدرن داشته باشد؛ اما پس از آن حادثه رفتم به سوی دنیای واقعی و فضای‌های واقعی و گاهی انتزاعی را دنبال کردم. دیگر برایم رنگ‌ها جز رنگ زن و زندگی و هنر بی‌رنگ شده بود و دیگر برایم داستان لیلا و مریم فراتر از روایت یک تاریخ گذشته بود. احساس می‌کردم درون این روایت دنبال خودم و هزاران زن افغانستان هستم.

دکمه بازگشت به بالا