بخش اول: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ کسب استقلال
بخش دوم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ به قدرت رسیدن امیر دهقان و بیسواد
بخش سوم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ استبداد خاندان یحیا
بخش چهارم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ دهه دموکراسی
بخش پنجم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ جمهوری اول
بخش ششم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ حزب دموکراتیک خلق قدرت را در دست میگیرد
بخش هفتم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ جهاد در برابر شوروی
بخش هشتم: افغانستان در قرن چهاردهم خورشیدی؛ جنگ داخلی
بخش نهم
طالبان از مرده ریگ گروههای قبلی مجاهدین با کمک پاکستان و امداد عربستان سعودی قامت بلند کردند. آنان از میان پسران نوجوان در مدرسههای پناهندهگان افغانستان در پاکستان سربازگیری و به کمک پاکستان و امداد مالی عربستان سعودی به یک قدرت بزرگ نظامی در سال ۱۹۹۴ مبدل شدند. پاکستان و عربستان سعودی بعد از اینکه متوجه شدند که گروههای تحت حمایت آنان، به خصوص حکمتیار و سیاف نمیتوانند بر رقیبان آنان یعنی مسعود و ربانی پیروز شوند، تصمیم گرفتند که گروه طالبان را کمک کنند و آن طور که مردم افغانستان مشاهده کردند، طالبان از کمکهای مستقیم و غیرمستقیم پاکستان و عربستان سعودی برخوردار بودند.
شکست حکمتیار برای بیرون کردن کابل از زیر اداره و مدیریت برهانالدین ربانی و فرمانده مسعود، و بیرون کردن آنان از کابل و جنگهای ویرانگری که به این منظور در کابل رخ داد، کل کشور را در وضعیت بسیار بدی قرار داد که این موضوع سبب دلخوری و نارضایتی اکثریت مردم از احزاب جهادی شد. پاکستان از این مشکل داخلی افغانستان استفاده کرد و بار دیگر به کمک عربستان سعودی و امارات دست به ایجاد جنبش جدید اسلامی زد. گروه طالبان به بهانه مخالفت با آنارشی و هرجومرجی که زاده مشکلات داخلی احزاب جهادی بود، وارد صحنه شد و در آغاز مقصد و مرام خود را برقراری امنیت اعلام کرده بود. از همین لحاظ، تمام حوزه قندهار و غرب و جنوبغرب را بدون مقاومت تصرف کرد.
جنبش طالبان جنبش دیوبندی است. برخی از رهبران این جنبش در سالهای آخر دهه ۸۰ میلادی عضو تیمهای مولوی نبی خالص و مولوی محمد نبی محمدی بودند. حزب اسلامی محمد یونس خالص و سازمان حرکت اسلامی مولوی محمد نبی محمدی، تنظیمهای دیوبندی بودند. بیشتر این تنظیمها را طالبان و ملاهای مدرسههای علوم دینی تشکیل میدادند. علاوه بر این، تفکر طالبانی ترکیبی از اسلام دیوبندی، سنتهای قبیلهای پشتونها یا همان پشتونوالی و برنامه استخباراتهای منطقه است. (جانسون، ۱۳۹۸: ۷)
تاریخ جنگهای مسلحانه نشان میدهد که گروههای مسلح همیشه از نارضایتی محلی ارزشهای فرهنگی و حماسههای تباری برای سربازگیری و بسیج مردم و غلبه بر طرف مقابل در میدانهای جنگ بهرهبرداری کردهاند. گروههای مسلح همیشه تلاش کردهاند تا جنگهایشان را توجیه دینی، هویتی و فرهنگی کنند. در شکلگیری و ظهور طالبان در صحنه سیاسی افغانستان سنت قبیلهای، قومی، دینی و استخبارات پاکستان نقش داشت. افزون بر این، ظهور آنان معلول هرجومرج داخلی افغانستان بود که پس از خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی و سقوط حکومت داکتر نجیب به میان آمده بود. با سقوط حکومت داکتر نجیب در بسیاری از مناطق افغانستان از جمله در قندهار، جنگسالارانِ بیرحمی بر سرنوشت مردم حاکم شدند که مثل آب خوردن آدم میکشتند، باج میگرفتند و اخاذی میکردند. این جنگسالاران به پسران و دختران مردم تجاوز میکردند و در بودن آنان نظم شهرها از میان رفته بود. ظهور طالبان معلول چنین وضعی بود. (همان، ۶)
تحولات سیاسی پس از خروج شوروی، ناتوانی رهبران جهادی در برقراری یک دولت فراگیر ملی و گسترش اختلافات میان گروههای مختلف جهادی در ظهور طالبان نقش اساسی داشت. با استمرار درگیریهای شدید بین گروههای مجاهدین در شهرها و ولایات مختلف، گروهی متشکل از طلبهها در مدارس دینی پاکستان به نام «تحریک اسلامی طالبان» به رهبری ملا محمد عمر مجاهد در سپتامبر 1994 میلادی با هدف «مقابله با شر و فساد و ایجاد یک نظام اسلامی مبتنی بر فقه حنفی» در افغانستان از مرز اسپینبولدک ولایت قندهار در جنوب کشور ظهور کرد و به سرعت نفوذ خود را به سراسر افغانستان گسترش داد.
در سال ۱۹۹۵، طالبان به بزرگترین پیروزی خود، یعنی تصرف ولایت استراتژیک هرات در مرز ایران و ترکمنستان نایل شد. یکسال بعد، در سال ۱۹۹۶، آنها موفق شدند پایتخت کشور را تسخیر کنند. برهانالدین ربانی، رییس وقت دولت مجاهدین، با سقوط پایتخت، مقر دولتش را به مزار شریف منتقل کرد که آنجا هم اندکی بعد سقوط کرد. یکی از اولین کارهایی که طالبان در پایتخت انجام دادند، کشتن فجیعانه نجیبالله، آخرین رییس جمهور رژیم تحت حمایت شوروی بود که پس از سقوط رژيم کمونیستی به دفتر سازمان ملل متحد پناهنده شده بود.
سقوط کابل توسط طالبان با کمک وسیع تدارکاتی و جنگی پاکستان انجام شده بود. حتا دوربینهای شببین که از اختراعات تازه آن زمان بود و مجاهدین نتوانسته بودند از آن استفاده کنند، در اختیار طالبان قرار داده شده بود. افزون بر این، نظامیان پاکستان در همه جنگهای طالبان بر علیه حکومت مجاهدین اشتراک کرده بودند. در حملاتی که گروه طالبان در سال ۱۹۹۷ بر شهر مزار شریف انجام داده بود، تعداد ۱۵۰۰ نفر نظامیان پاکستانی سهم گرفته بودند. پاکستان حکومت طالبان را در می ۱۹۹۷ به رسمیت شناخت و از کشورهای دیگر جهان هم خواسته بود که حکومت طالبان را به رسمیت بشناسند. (صیقل، ۱۳۹۴: ۴۵۰)
البته در به رسمیت شناسی گروه طالبان، پاکستان تنها نبود. عربستان سعودی و چند کشور عربی دیگر نیز آنان را به رسمیت شناختند. حتا ایالات متحده امریکا در شروع کار آنان را قبول کرده بود. گلین داوس، سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده امریکا، در نهم سپتامبر ۱۹۹۶، رسماً رژیم طالبان و ملا عمر را «جهت اعاده نظم و امنیت» شادباش گفته بود و در روزهای اول قتل و کشتار رژيم طالبان، امریکا «هیچ چیزی برای محکوم کردن» ندیده بود. فقط شکنجه و تحقیر و کشتن داکتر نجیب الله و برادرش را «تاسفبار» خوانده بود. (باری، ۱۳۹۹: ۱۳۷)
ایدیولوژی مذهبی طالبان در آن زمان آمیزهای از اسلام سلفی و پشتونوالی بود. ملا عمر عنوان امیرالمومنین امارت اسلامی را برای خود داده بود. مرجعیت او مطلق بود و فرامنیش بدون قید و شرط واجبالاجرا. ملا عمر، رهبر طالبان همانند سربازان زیر فرمان و همفکرانش از نعمت دانش بسیار اندک برخوردار بود و از جهان بزرگ فقط پاکستان آنهم مناطق بلوچستان پُر گرد و خاکش را دیده بود. طالبان براساس هدایت او در نظر داشتند، همانند روزهای نخست صدر اسلام جامعه را اداره کنند. آنان هرنوع سرگرمی و شادی از جمله موسیقی و رقص را برای عموم مردم منع کردند. تلاش زیادی کردند که تمام تصاویر موجودات زنده را از شهرها و دیوارها جمع کنند و از چشمها غایب بسازند. آنان در این کار آن قدر مصمم بودند که تصاویر گاوها بر روی قطیها شیر خشک وارداتی را سیاه میکردند. زنان را از تمام اماکن عمومی (اداره، محافل، مکاتب، سفر و…) راندند و از تحصیل بازشان داشتند و قوانین سخت متعلق به دوره قرون وسطی را بر آنان تحمیل کردند. آنان تمام قوانین منسوخ شده و غیربشری و فراموش شده قدیمی را احیا کردند. دست خاطیان را قطع میکردند و دیوارهای بلند را بر سر لواط کاران هموار میکردند. قاتلان و زنان زنا کار را در محضر عام اعدام میکردند. آنان پولیس مذهبیای تأسیس کرده بودند تا کسانی را که ریش خود را میتراشند و نظافت را مراعات میکنند، بازداشت و مجازات کند. (بارفیلد، ۱۳۹۶: ۳۵۱)
سیاست و نحوه عملکرد آنان به غیرت و شرف مردمان غیرپشتون افغانستان برخورده بود. چون هسته رهبری آنان نتوانست فراتر از یک مبنای پشتونی محدود گسترش یابد. برای مردمان غیرپشتون گروه طالبان چیزی دیگری بیشتر و کمتر از شوونیستهای لنگی به سری که میخواستند هژمونی قوم پشتون را که در زمان جنگ مردم با شوروی از دست رفته بود، برقرار سازند، نبود. همدردی و حمایتهای آنان از اقلیتهای پشتون در شمال افغانستان، قتل عام هزارههای شیعه و کوچ اجباری تاجیکان شمالی ثابت میکرد که طالبان به کمک پاکستان و القاعده در پی نگهداشتن هژمونی قوم خاص است، نه چیزی دیگر. (همان، ۳۵۳)
گروه طالبان در مناطق تحت حاکمیتشان انواع و اقسام نقض حقوق بشر و نقض ارزشهای فرهنگی را مرتکب شد. یک نمونه مشهور، تخریب آثار تاریخی و فرهنگی توسط آنان و راکتباران کردن مجسمههای بودای بامیان در سال ۲۰۰۱ بود که خشم داخلی و جهان را علیه طالبان در پی داشت.
منبعها
- بارفیلد، توماس (۱۳۹۶)، تاریخ فرهنگی – سیاسی افغانستان، ترجمه عبدالله محمدی، تهران: انتشارات عرفان.
- باری، مایکل (۱۳۹۹)، سایههای ماندگار کابل، ترجمه طاهره رحمانی و ضیافتالله سعیدی، کابل: انتشارات امیری.
- جانسون، توماس (۱۳۹۸)، روایتهای طالبان، برگردان فردوس کاوش، کابل: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.