پس از چاشت یک روز آفتابی رهسپار «خانقاه اکرمیه» در محوطه زیارت خرقه مبارک شهر فیضآباد، مرکز ولایت بدخشان، میشوم. بعد از دعا، وارد خانقاه میشوم. مردی در صدر مجلس نشسته است و شماری از نوجوانان، جوانان و بزرگسالان در اطرافش حلقه زدهاند. وی از اصول و طریقه نقشبندیه، شیوههای آموزشی عرفان و تصوف سخن میگوید. در پایان بخش اول این برنامه از شیخ خانقاه میخواهم که جهت مصاحبه چند دقیقه وقتش را در اختیارم قرار دهد.
حفیظالله کوفی، استاد و شیخ این خانقاه، خود را از شاگردان و مریدان مولانا محمداکرم که در بدخشان و کشورهای منطقه تاثیرگذار بود و شماری از شخصیتهای علمی و سیاسی کشور خود را از مریدان وی میدانستند، میشمارد. کوفی در صحبت با روزنامه 8صبح گفت: «بیشتر از سی سال میشود که به تصوف رو آوردهام. در آغاز که یک هفته با مرشد خود بودم. تاثیرات زیاد روی زندهگیام داشت. تاثیرات معنوی ایشان برابر به سی سال عمر من بود. آنچه از دستم میآید، در تربیت سالم، انسانسازی و اسلامسازی جوانان دریغ نمیکنم. حقایق این طریقه را برای جوانان میگویم. اشتراککنندهگان خود را بسیار راحت حس میکنند. مثل اینکه ماهی در دریا راحت است، کسی که به خانقاه میآید، راحت است.»
کوفی افزود که عرفان از نظر عرفا آداب است. به نظر او، باید همه باادب باشند و بدگویی نکنند و کسانی که در مقابل هم قرار میگیرند، با مفاهمه و سخن آن را حل کنند، از خشونت کار نگیرند و انتقامگیری نکنند. او گفت که تلاش عرفا در جهت اصلاح جامعه است. وی افزود که در تصوف تلاش میشود انسان ناخوب، خوب شود.
خانقاه اکرمیه به طریقه نقشنبدیه منحصر نیست؛ اینجا طریقه قادریه نیز آموزش داده میشود. حفیظالله کوفی در این مورد گفت: «در این خانقاه دو طریقه آموزش موجود است؛ طریقه نقشبندیه و طریقه قادریه. نقشبندیه در خفا صورت میگیرد و قادریه بهشکل جهر میباشد. سلوک نقشبندیه ذکر خفیه دارد که چشم پنهان و زبان بند است، همه خاموشاند و سفرهای روحانی میکنند، در قلب الله الله میگویند، قلب و روح ذکر میکند.»
ادریس، یکی از جوانانی است که از کودکی علاقهمند عرفان و تصوف بوده است. او میگوید که تصوف انسانها را از راههای انحرافی و غلط دور میکند. او که لباس درویشی به تن کرده است، به روزنامه 8صبح میگوید: «از خردی تا به حال، در راه تصوف آمده و روان هستم و شکرگزار هستم و فیوض زیاد به ما رسیده است. تصوف از بسیاری راههای انحرافی و غلط ما را جدا کرد و به راه حقیقت، معرفت، خداجویی و یکتاپرستی ما را سوق داد.»
در همین حال شمسالدین که هیچ یک از درسهای آموزشی این حلقه را از دست نمیدهد، در مورد عرفان و تصوف میگوید که تصوف یک مکتب انسانساز است و در این مکتب انسانها به دنبال گمشده خود هستند. به گفته او، روانشناسان نیز به همین عقیدهاند و در کتابهای خود نوشتهاند که انسان در زندهگی گمشدهای دارد. یک نفر این گمشده خود را در پای بت، یک نفر در کلیسا، یک نفر در عشق لیلا یا مجنون جستوجو میکند و کسی هم در دامن شریعت مطابق سنت به طرف حقیقت رجوع و قلب خود را با ذکر پرودگار آرام میکند. وی افزود: «همه خوبیها را در این مکتب یافتهام و در این راه بسیار خوش هستم.»
شمسالدین تصریح میکند که انسان خلیفه خدا است و خدا انسانها را در روی زمین با یک روح بسیار عالی پیدا کرده است. به گفته او، این روح عالی در راه جستوجوی حقایق میتواند به پختهگی برسد که همان پختهگی بستر تصوف و عرفان است.
عبدالبصیر وثیق، فعال فرهنگی در بدخشان، میگوید که نخستینبار طریقه نقشبندیه توسط میر سیدغیاثالدین غیاثی در قرن سیزدهم هجری شمسی در بدخشان شکل گرفت. به گفته وثیق، عرفان و تصوف، بهویژه خانقاهها، بستری خوب برای جذب جوانان است؛ جوانانی که از بیکاری رنج میبرند و شکار جریانهای افراطی میشوند و یا در راههایی میروند که سبب بربادیشان میشود. این فعال فرهنگی بدخشان تصریح میکند که تصوف و خانقاهها، بستری خوب برای زندهگی بهتر، آرامش روح و روان این جوانان است. وی خاطرنشان میکند: «جریان تصوف جریان نرم و آهسته است که در قلب مردم نفوذ میکند و مردم را شیفته خود میسازد. در واقع جوانان میخواهند جایی بروند که روحشان آرام بگیرد. تصوف برای جوانانی که شکار افراطیون میشوند، نقش خیلی خوبی دارد و ریشههای افراطیت را میخشکاند.»
عبدالبصیر وثیق که عمرش صرف پژوهش در بدخشان کرده است، میگوید که مشکل کلان خانقاه در روزگار امروز این است که کمتر بهعنوان یک بستر آموزشی از آن استفاده میشود و کمتر افرادی که فکر تصوفی دارند، در راس این نهادها قرار دارند. او افزود که باید تصوف و خانقاهها از سیاست دور نگه داشته شوند.
قابل یادآوری است که تصوف و عرفان در افغانستان سابقه طولانی دارد و این سرزمین در طول تاریخ، عرفای بزرگی را در خود پرورده است.