قصههای زندهگیتان را بنویسید. از رخدادهای ماحول و تأثیر تحولات اخیر بر جریان عادی زندهگیتان، متن، عکس و ویدیو بفرستید. روزنامه ۸صبح با ایجاد صفحه ویژه «قصه مردم»، یادداشتها، قصهها، عکسها و ویدیوهای شما را بازتاب میدهد.
با دو تن از دوستانم در ولایت هرات بودیم. عزم سفر به ایران را داشتیم و انتظار دریافت ویزا را میکشیدیم. در دام کمیشنکاران افتاده بودیم و قریب یک ماه و نیمی در هرات ماندیم. در چوک گلهای شهر هرات در یکی از هتلها برای دو شب اتاق داشتیم. چوک گلها مکان شلوغ و مزدحم و در عین حال زیبای این شهر است. میتوان گفت، قلب تپنده شهر هرات، اینجا است. پارک تفریحی بزرگی در وسط جاده عمومی، جا خوش کرده است. موترها صفیرکشان از دو سوی جاده در آمدوشد استند. نهالهای گوناگونی در پارک غرس شده است. نهالهای ناجو و «بید مجنون» بیشتر در نظر خودنمایی میکنند. پارک چهار درب ورودی دارد و در هر دری محافظ گماشته شده است. برای کسانی که به پارک میروند، تکت ورود در ازای ۱۰ افغانی داده میشود. رستورانتهای کوچک در درون پارک با نمای ویژهای ساخته شده و برای گردشگران چای و قهوه و قلیان فراهم میکنند. بخش تنظیف پارک به خوبی تکلیف خود را ادا میکند. بیشتر کسانی در پارک میآیند که از ولایت هرات نیستند. در عصر جمهوریت تراکم گردشگران این پارک سنگین بوده است؛ ولی در عصر طالبان جوش و خروش گذشته دیده نمیشود. حضور زنان در پارک بسی کمرنگ است و مالکان رستورانتها غیابت زنان را به رویکردی که طالبان نسبت به آنان دارند، ربط میدهند. هراتیها کمتر در پارک دیده میشوند. بیشتر کسانی در پارک میآیند که از ولایات جنوبی هستند. چهره، زبان و گویششان این را ثابت میسازد. لنگیهای سیاه بر سر و پیرهن گشاد بر تن و ریش انبوه بر زنخ دارند. طالبان هم دسته دسته در پارک میآیند و زیر سایه درختان نفس تازه میکنند.
هتلی که ما در آن اتاق داشتیم، مشرف بر جاده عمومی بود. از پنجره اتاق به خوبی میشد، همهجا را به نظاره گرفت. در یکی از روزها رقم بلندی از طالبان روی جاده عمومی ریخته بودند. موترها و عابران را خیلی دقیق تلاشی میکردند. طالبان با رسم و قاعده بررسی وسایط نقلیه و تلاشی بدنی عابران آشنایی نداشتند و این ناشیگری آنان سبب شده بود که جاده بیشتر مزدحم شود و عابران هم حیران و سرگردان و آشفته باشند. هر جنگجوی طالب یک موتر را در وسط جاده توقف میداد و بازرسی میکرد. درمانده بودند که لنگی خود را بر سر و اسلحه خود را روی شانه نگه دارند یا وسایط و مردم را تلاشی کنند. این پیش پا افتادهترین کاری بود که یک سرباز دولت پیشین میتوانست به خوبی از عهده آن برآید؛ ولی لشکری از طالبان از انجام آن عاجز مانده بود.
در اتاقی که ما بودیم، دو تخت خواب در دو گوشه آن وجود داشت؛ یکی از تختها دو نفره بود و دیگر آن یک نفره. قسمتی از اتاق که خالی مانده بود، با قالین نرم و ملونی فرش شده بود. من روی تخت یک نفره میخوابیدم و رفیق دیگرم روی تخت دو نفره. یکی از دوستانم که وزن سنگینی داشت، نمیتوانست روی تخت بخوابد، ناچار روی قالین دراز میکشید.
شب اول را در این اتاق سپری میکنیم. نیمههای شب چراغ اتاق خاموش میشود و دوستانم در خواب عمیقی فرومیروند. پشت به تخت افتادهام و نگاهم به سقف اتاقی که تاریک است دوخته شده و هر آنچه که پس از سقوط جمهوریت دیدهام در ذهنم قطار و جلو چشمانم مجسم میشود. ساعت موبایل را که میبینم، ۱۲ شب را نشان میدهد. کلافه میشوم و در خواب فرومیروم. دیری نمیگذرد که چند ضربه محکمی پی در پی به در اتاق کوبیده میشود و خواب از چشمانم میپرد. گویی انفجار مهیبی در هتل رخ داده باشد. به رغم آنکه بیدار میشوم، از جا برنمیخیزم. آن رفیقم که روی زمین خواب است، از جا بلند میشود و سوی دروازه راه میافتد. دستگیره در را به آهستهگی میچرخاند و کسی با کوبیدن لگد به دروازه، به اتاق داخل میشود. هر سه خوابآلودیم و حواس مان پریشان و آشفته. یکی از رفیقها، با عجله سویچ برق را فشار میدهد و چراغ اتاق روشن میشود. کسی که با عنف و غضب وارد اتاق شده است، از فارسی چیزی نمیفهمد. درمییابم که از اعضای طالبان است و اتاق را مو به مو میخواهد بررسی و تلاشی کند. پشت به سقف اتاق روی تخت خوابیدهام. نوری که از چراغ سقف به کف اتاق میتابید، چشمانم را میزد. سرباز طالب، اتاق را مو به مو بررسی میکند. عجله زیادی دارد و یکسره نفس تازه میکند. آتش غضب در وجودش زبانه میکشد. قفل سکوت بر دهن زده، نه چیزی میگوید و نه هم میشنود. چشمانم را به آهستهگی باز میکنم و متوجه میشوم که سرباز دیگری در ورودی اتاق ایستاده و چشمانش مراقب همهچیز است. هردو اسلحه روی شانه دارند. سروصورتشان با چادر پوشانده شده و تنها چشمانشان در زیر نور چراغ نمایان است. ریخت اندام و لباسشان در شب برای بیننده وحشتآور است. پس از بررسی و تلاشی چند دقیقهای چیزی به دست نمیآورند و اتاق را به سرعت ترک میکنند. نه آمدنشان به اجازه است و نه هم رفتنشان. طوری به اتاق داخل شدند که گویی اینجا متهمی وجود دارد. پس از رفتن طالبان، یکی از رفیقهایم دستگیره در را به نرمی میچرخاند و اتاق را از درون محکم میبندد. هرسه از شیوه ورود طالبان به اتاق و تلاشی و بررسیشان، شکوه میکنیم و در سوگ جمهوریت اشک حسرت میریزیم.
فردا که آفتاب طلوع میکند از خواب برمیخیزم و پس از صرف طعام نزد مالک هتل میروم. ماجرا را به مالک هتل بیان و از نظم هتل شکایت میکنم. مالک هتل ضمن ابراز تاسف، میگوید: «شبهای قبل طالبان آمدند و اتاقهای هتل را بررسی کردند. در یکی از اتاقها دو جوان خوابیده بودند؛ یکی ۲۵ سال سن داشت و دیگری ۱۵ سال. میخواستند ایران بروند؛ ولی از مرز رد شده بودند. طالبان به این دو جوان مشکوک شدند و هردو را با خود بردند. مشکوک به اینکه مجاز نیست جوان ۲۵ ساله با جوان ۱۵ ساله زیر یک سقف به تنهایی بخوابد. حالا، یک شب در میان طالبان میآیند و اتاقها را بررسی میکنند».
شیوه بررسی و تلاشی طالبان ظالمانه، غیرمسلکی و ناقض حریم خصوصی اشخاص بود. اتاقهایی بود که زنان نیز در کنار همسران و فرزندانشان حضور داشتند. متأسفانه با این شیوه تلاشی و بررسی قطعاً حرمت حریم خصوصیشان شکسته میشود. ورود توأم با عنف و غضب در محلی که کسی/کسانی در نیمههای شب غرق خواب است/اند، میتواند کار یک گروهی باشد که در کوه زندهگی میکند و از آداب معاشرت و فرهنگ شهرنشینی چیزی نمیداند.
حریم خصوصی اشخاص از دستبرد و تعرض دیگری مصون است و قوانین ملی و بینالمللی در خصوص حرمت نهادن به آن وضاحت و صراحت کامل دارد. طالبان تا دیروز علیه این قوانین میجنگیدند و دولت پیشین را به این بهانه ساقط کردند، حالا که بر مسند قدرت جلوس کردهاند، نه تنها به محتوای این قوانین وقعی نمینهند، بلکه میکوشند آن را از اجرا باز نگه دارند. علاوه بر متون وضعی، متون دینی هم بر حفظ حریم خصوصی اشخاص تاکید دارد. کسانی که از آدرس گروه طالبان برای بررسی اتاقهای مسافران در نیمههای شب داخل هتل شده بودند، متاسفانه عنایتی به این متون نداشتند.
شما میتوانید قصهها و یادداشتهایتان را به ایمیل روزنامه ۸صبح بفرستید. همچنان عکسها و ویدیوهای رخدادهای پیرامونتان را از طریق این شماره تلگرام به ما ارسال کنید: ۰۷۰۵۱۵۹۲۷۰