میراث اشرف غنی برای افغانستان؛ دولت ورشکسته و ملت درمانده

روز جمعه، ۱۹ می، تولد ۷۳ ساله‌گی اشرف غنی، رییس جمهور مخلوع افغانستان بود. اشرف غنی از سال ۲۰۱۴ سکان هدایت افغانستان را در دست داشت تا این‌که در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ افغانستان را ترک کرد. بعد از فرار او از افغانستان، جمهوریت فروپاشید و طالبان دوباره بعد از ۲۰ سال شورشگری قدرت را به دست گرفته‌اند. در دو سال گذشته کتاب‌ها، مقالات و یادداشت‌های زیادی در مورد سقوط حکومت در افغانستان نوشته شده است؛ اما هنوز بسیاری از ابعاد فروپاشی حکومت جمهوریت افغانستان آشکار نشده است و نیاز به تحقیق و کاوش فراوان دارد. در این نوشته قصد ما این نیست که به ابعاد فروپاشی جمهوریت در افغانستان بپردازیم، بلکه تلاش می‌کنیم میراث اشرف غنی برای افغانستان را به بررسی بگیریم.

اشرف غنی در سال ۲۰۱۴ پس از کش‌و‌قوس‌های فراوان انتخاباتی با داکتر عبدالله عبدالله، بر کرسی ریاست جمهوری افغانستان تکیه زد و حکومت وحدت ملی را تشکیل داد؛ ساختاری که از آغاز با مشکلات و چالش‌های فراوان روبه‌رو بود. به عبارت دیگر، آن ساختار از همان ابتدا معیوب به دنیا آمده بود و نقاط ضعف زیادی داشت. برای این‌که بهتر بتوانیم میراث اشرف غنی برای افغانستان را بررسی کنیم، لازم است نخست شیوه مدیریتی او را به بررسی بگیریم.

خودکامه و همه‌چیز‌فهم

بسیاری از کسانی ‌که در جریان‌ سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۱ در حکومت افغانستان کار کردند، از شیوه مدیریتی غنی شکایت داشتند و او را مدیر جزیی‌نگر و خرده‌گیر معرفی می‌کنند. اشرف غنی همواره روی موضوعات کوچک عصبانی می‌شد و اکثرا به وزیران و کارمندان بلندرتبه دولتی توهین می‌کرد. از طرفی، شدیداً یک مدیر خودکامه و دیکتاتور بود. او دوست داشت که بر همه‌ موارد نظارت داشته باشد و همه‌ کارها مطابق میل او انجام شود.

اشرف غنی وزیران، معینان، رییس‌های عمومی، فرماندهان امنیه ولایت، قوماندان‌های قول‌اردو، سفیران، جنرال کنسولان، والیان، معاونان ولایت، جنرالان و هر کسی که در سطوح مدیریت، کلان، متوسط یا کوچک کار می‌کرد را می‌خواست و شخصاً از آن‌ها مصاحبه می‌گرفت. او حتا در هدایات روزانه خود به مسایل خرد و ریز مانند تغییر آمران حوزه‌های شهر کابل یا تغییر مدیران معارف ولسوالی هم دخالت می‌کرد. بارها شخص رییس جمهور دستور برکناری آمر حوزه و آمر جنایی را داده و گاه حتا خودش به حوزه‌های امنیتی برای نظارت می‌رفت. اشرف غنی توهم همه‌چیز‌فهمی داشت و احساس می‌کرد که بر همه مسایل اشراف دارد.

 پامیلا کانستبل[۱]، ستون‌نویس روزنامه واشنگتن‎پست، در نوشته‌ای گفته‌ بود که افغانستان مشکلات فراوانی دارد و رییس جمهور (غنی) یکی از آن‌ها است. او در آن نوشته خود اشرف غنی را «مدیر خرد و خودکامه» توصیف کرده‌ بود. استدلال پامیلا این بود که اشرف غنی خودش بخشی از مشکلات افغانستان است. نحوه‌ مدیریت غنی، از مشکلات اساسی افغانستان بود. آن‌چه اشرف غنی در ذهن داشت، با واقعیت‌های میدانی افغانستان هیچ سنخیتی نداشت. ایده‌آل‌گرایی و بلندپروازی او در اشتغال‌زایی و عمران در افغانستان هرگز عملی نشد؛ چون هیچ نوع مطابقت با شرایط آن روز افغانستان نداشت و عملی کردن آن‌ها تقریبا ناممکن بود. اطرافیان آقای غنی می‌گفتند که او روزانه ۱۶ ساعت کار می‌کرد، اما این‌که برون‌داد آن ۱۶ ساعت کار چه بود، واقعا معلوم نیست. اگر به کارنامه‌ آقای غنی در هفت سال ریاست جمهوری او نگاه کنیم، می‌بینیم که ثمره ۱۶ ساعت کار او چیز زیادی نبوده است و با فرار او همه ساختارها فروشکست و اگر ثمره‌ای بود، هم از بین رفت.

۱- بی‌اعتبار‌سازی پروسه انتخابات

نخستین میراثی که آقای غنی از خود برجا ماند، بی‌اعتبار شدن پروسه انتخابات نزد مردم است. انتخابات ۲۰۱۴ یکی از بزرگ‌ترین انتخابات‌های تاریخ افغانستان بود و سطح اشتراک مردم در آن بالا توصیف شده بود. حضور پرشور مردم پای صندوق‌های رای، نوید آینده بهتر برای افغانستان را می‌داد؛ اما مهندسی و تقلب در انتخابات اعتبار مردم به پروسه‌های دموکراتیک را خدشه‌دار کرد. تشکیل حکومت وحدت ملی و تقسیم قدرت با رقیب انتخابات (داکتر عبدالله عبدالله) و اتفاقاتی که در جریان هفت سال رخ داد، میخ آخر را بر تابوت دموکراسی نوپای افغانستان کوبید. در انتخابات سال ۲۰۱۴، هفت میلیون تن پای صندوق‌های رای برای تعیین سرنوشت رفته بودند. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۹، میزان رای از هفت میلیون به کمتر از دو میلیون تن کاهش پیدا کرده بود و کمیسیون انتخابات نیز یک میلیون رای را نا‌معتبر شناخته بود.

این آمار و ارقام بیانگر کاهش اعتبار شدید مردم به پروسه انتخابات است. تقلب و مهندسی گسترده انتخابات و تشکیل حکومت‌ مشارکتی با رقیب انتخاباتی، ضربه‌ای مهلک بر پیکر نیمه‌جان دموکراسی در افغانستان زد و این پروسه را نزد شهروندان بی‌اعتبار ساخت. بحران‌های انتخاباتی سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۹ سبب تضعیف پایه‌های سست مشروعیت حکومت شد و در نهایت منجر به سقوط حکومت گردید.

۲- ساختارهای موازی و انحصار قدرت

اشرف غنی تلاش فراوان برای انحصار قدرت انجام داد. چون ساختار حکومت مشارکتی و ۵۰ درصد حکومت از آن داکتر عبدالله عبدالله بود، او سعی داشت که با ساختن ادارات موازی قدرت بیشتر را اختیار داشته باشد. در سال‌های اخیر حکومت او قدرت در چهاردیواری ارگ انحصار شده بود و نهادهایی که مربوط ریاست جمهوری بودند، عملا نقش کابینه را انجام می‌دادند. اداره امور ریاست جمهوری صلاحیت‌های بی‌حد‌و‌حصری داشت و عملا برنامه وزارت‌خانه‌ها از سوی این نهاد تعیین می‌شد. دست‌اندازی اداره امور در امور وزارت‌خانه‌ها، عملا کابینه را فلج کرده و بروکراسی افغانستان را به بن‌بست کشیده بود. اداره تدارکات ملی که از سوی اشرف غنی ایجاد شده بود تا فساد در حکومت را کاهش بدهد، خود مبدل به کانون فساد شده بود و شرکت‌هایی که به دنبال گرفتن قرارداد بودند، باید پول‌های هنگفتی به مسوولان آن نهاد رشوه می‌دادند. دفتر مشاورت شورای امنیت ملی، عملا وظیفه سه ارگان امنیتی را انجام می‌داد و سه نهاد را از کار انداخته بود. مداخله شورای امنیت ملی در امور روزانه سه ارگان امنیتی، آن ارگان‌ها را از کار انداخته بود و مسوولان آن ارگان‌ها را سرخورده کرده بود. شورای امنیت ملی، فرماندهان امنیه ولسوالی‌ها را نیز تعیین می‌کرد.

بر‌اساس گفته‌های تیمور شاران، معین پیشین اداره ارگان‌های محلی،‌ باری اشرف غنی وزارت ترانسپورت را به سه اداره کوچک تقسیم کرد؛ چون وزیر ترانسپورت از اطرافیان دکتر عبدالله عبدالله بود؛ اما زمانی‌ که یکی از نزدیکان خود او وزیر ترانسپورت شد، این ادارات دوباره مدغم شدند[۲].

انحصار قدرت در حلقه نزدیکان آقای غنی، زمینه را برای فساد بیشتر مهیا کرده بود و اطرافیان آقای غنی به‌طور بسیار فجیع غرق در فساد بودند. فساد اطرافیان غنی اعتبار و مشروعیت حکومت را در میان شهروندان لطمه‌دار کرده بود. شهروندان از فساد بی‌سابقه در اداره غنی به ستوه آمده بودند و همین امر در نهایت یکی از عوامل فروپاشی و شکست جمهوریت در افغانستان بود.

۳- قومی‌سازی حکومت و ارتش

با آن‌که اشرف ‌غنی تحصیل‌کرده غرب بود و اصولاً باید به ‌ضرورت جلوگیری از تنش‌های محلی و تفرقه‌های فرقه‌ای و قومی آگاه بوده باشد، اما در عمل نتوانست از افتادن به چاله سیاست‌بازی‌های قومی دوری جوید. در دو دوره حکومت او، رسانه‌ها و ادارات بیش از هر زمان دیگر به بحث‌های قومی آلوده شدند و اتهامات بسیاری نسبت به عدم بی‌طرفی اشرف‌ غنی مطرح گردید. او در تعیین کادرها و مقام‌های دولتی شدیداً دچار محلی‌گرایی بود و افراد مورد اعتمادش را از یک بخش خاص افغانستان بر‌می‌گزید، چنان‌که آن حلقه معروف سه‌نفری (اشرف غنی، محب و فضلی) هر سه از لوگر و همسایه آن ننگرهار بودند. در اوایل حکومت او حنیف اتمر مشاور امنیت ملی بود، سلام رحیمی رییس اداره امور و رییس دفتر رییس جمهور و سایر مقام‌های نزدیک به او از یک قوم، یک قبیله و بیشترشان از چند ولایت معدود بودند. در سال‌های بعد هم فضل‌محمود فضلی و حمدالله محب از نزدیک‌ترین چهره‌ها به رییس جمهور بودند و هر دو از ولسوالی خوگیانی ننگرهار‌. نادر نادری، همایون قیومی، جیلانی پوپل، اکلیل حکیمی، کبیر عیسا‌خیل، شمیم‌خان کتوازی، فضل‌هادی مسلم‌یار، معصوم استانکزی، عطاالله نصیب، پامیر پتنگ و اکرم خپواک از سایر سیاست‌مدارانی‌اند که با غنی رابطه‌ نزدیک داشتند و عمدتا از همان حوزه می‌آمدند. در این میان داوود نورزی، رییس اداره برق (برشنا)، حکمت‌خلیل ‌کرزی (معین سیاسی وزارت خارجه) و شاه‌زمان میوندی، رییس اداره محیط زیست، از معدود کادرهایی بودند که این حوزه نبودند، اما در جمع حلقات ثانوی نزدیکان غنی شمرده می‌شدند.

البته این سنت قبل از اشرف‌ غنی نیز وجود داشت و در محافل و حلقه‌های دیگر سیاسی دخیل در قدرت نیز نمودهای آن آشکار بود. نظامی که پس از سقوط طالبان ایجاد شد، بر‌مبنای تقسیم قومی قدرت تعریف گردید. نام اقوام در قانون اساسی و سرود ملی درج شد و وزارت‌خانه‌ها و دیگر ادارات گاهی به کندک شخصی و محل نفوذ فرد خاص صاحب نفوذ از یک ولایت یا ولسوالی شباهت پیدا می‌کرد. نقدی که بر اشرف‌ غنی وارد است، بیشتر به انتظارات طبقه متوسط و روشن‌فکران از او به‌عنوان فرد تحصیل‌کرده و صاحب‌نام در حلقات روشن‌فکری و آشنا با نظام‌های مدرن بر‌می‌گردد. بسیاری انتظار داشتند که فردی چون او وقتی به قدرت می‌رسد، برای تغییر قاعده منحرف سیاسی تلاش ورزد و شرایط سیاسی را به ‌سود ایجاد نظام همه‌شمول، دموکراتیک و عاری از تنش‌های قومی و محلی متحول سازد. اما او مثل یک سیاست‌پیشه عجول و فاقد دوراندیشی به شیوه‌ها و ابزار رایج برای تحکیم قدرتش دست یازید و با قواعدی که اسلاف ناکام سیاسی‌اش معرفی کرده بودند، بازی را ادامه داد و در مواردی آن کمبودها را برجسته‌تر کرد و تنش‌ها را شدت بخشید.

۴- جوان‌سازی حکومت

جوان‌سازی حکومت می‌توانست یکی از میراث‌های ماندگار اشرف غنی برای افغانستان باشد؛ اما این استراتژی او نتیجه عکس داشت. جوان‌هایی که او به پست‌های کلیدی گماشت، اکثریت کسانی بودند که تحصیلات خارجی داشتند و با فرهنگ و سیاست افغانستان آشنایی کافی نداشتند. علاوه بر این، آن‌ها سابقه کار درون نهادهای دولتی در افغانستان را نداشتند و با شیوه کار در درون حکومت ناآشنا بودند. نصب آن افراد به یک‌باره در پست‌های کلیدی، هم به لحاظ تیوریک اشتباه بود و هم به لحاظ عملی. به‌طور نمونه فردی اگر با سند از دانشگاه غربی نزد غنی می‌آمد یا آورده می‌شد، فورا او را در مقام مهمی نصب می‌کرد. این کار اشرف غنی بی‌نظمی گسترده‌ای در درون حکومت ایجاد کرده و بسیار از جوانانی که از سوی غنی گماشته شده بودند، غرق در فساد شدند و کارآمدی کافی نداشتند. این شیوه انتخاب‌های آقای غنی نه‌تنها ضربه جدی به حکومت زد، بلکه اعتبار قشر جوان در جامعه را هم به خاک نشاند. به نقل از عمر داوودزی، رییس دفتر کمپین او، اشرف غنی باری گفته بود که می‌خواست جوان‌سازی کند، اما اشتک‌بازی شده بود.

۵- تعیینات نامتعارف

در شعار، او باور به تخصص‌گرایی داشت و می‌گفت که افراد متخصص را استخدام خواهد کرد؛ اما در عمل عکس این شعار انجام می‌داد. افرادی که گماشته بود، اکثریت دانش کافی در بخش کاری خود نداشتند. به‌طور نمونه او مهندس نرم‌افزار کمپیوتر (حمدالله محب) را سفیر در ایالات متحده و بعد مشاور امنیت ملی تعیین کرده بود. یا هم یک پزشک (فضل‌محمود فضلی) را مشاور امور مردمی و سیاسی و سپس رییس اداره امور ریاست جمهور گماشته بود. این دو مشت نمونه خروار از تعیینات نا‌متعارف در حکومت است. از سویی، اشرف غنی در تعیینات خود ملاحظات منطقه‌ای را مد نظر نمی‌گرفت. به‌طور مثال، والی گماشته‌شده او در ولایت فاریاب از سوی مردم مورد قبول قرار نگرفت. فاریاب ولایت عمدتا اوزبیک‌نشین است، اما اشرف غنی داوود لغمانی را من‌حیث والی این ولایت تعیین کرده بود، در حالی که او هیچ تصور و شناختی از فاریاب نداشت. به‌صورت عجیبی داوود لغمانی پس از رد شدن از سوی مردم فاریاب، والی غزنی تعیین شد که قبل از سقوط ولایت از مقر ولایت خارج گردید. تعیینات نامتعارف نه‌تنها کابینه را فلج کرده بود، بلکه به شکاف قومی نیز دامن زده بود.

حکومت فیس‌بوکی و کارگزاران متملق

یکی دیگر از میراث‌های حکومت‌داری غنی، تقلیل حکومت‌داری به حکومت فیس‌بوکی و نمایشی بود. کارگزاران حکومت بیشتر وقت را صرف این می‌کردند که در شبکه‌های اجتماعی چه چیزی پست کنند یا هم چگونه یک کار کوچک را بزرگ‌نمایی نمایند. به عبارت دیگر، کارگزاران غنی برای به دست آوردن امتیاز نزد او تلاش فراوان برای خودنمایی می‌کردند. رسم ناشایسته دیگر که در دوران حکومت او رایج شده بود، «فیس‌بوک چلوونکی» بود. در هر اداره افراد زیادی استخدام شده بودند که از بام تا شام برای رییس آن اداره در فیس‌بوک تبلیغات کنند و کارکرد رییس اداره را تحسین و تمجید نمایند. از سوی دیگر، فرهنگ چاپلوسی به‌شدت گسترش یافته بود و افراد زیادی برای رسیدن به مقام و جایگاه، چاپلوسی شخص غنی یا اطرافیان او را می‌کردند.

ملت درمانده

اشرف غنی به‌عنوان متخصص دولت‌های ورشکسته، که در این مورد کتابی نیز دارد، می‌بایست میراث بهتر و ماندگارتر از خودش برجا می‌ماند. او درس‌خوانده غرب و با تنوع اقوام و شایسته‌سالاری آشنا بود، اما در عمل نتوانست این آموزه‌ها را پیاده کند و میراث به‌جا‌مانده از او، یک شکست سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای افغانستان است. البته او تلاش موثر نیز انجام داد که از جمله دادن نقش بیشتر به جوانان و زنان از کارهای شایسته او بود؛ اما این پروژه او نیز ناکام ماند و به فساد کشانیده شد. در دوران ریاست او مناسبات قومی افغانستان به‌شدت قطبی شد و تا اندازه زیادی فضای ملتهب قومی امروز میراث حکومت‌داری او و اطرافیانش است.

[۱] https://www.washingtonpost.com/world/asia_pacific/afghanistan-has-many-problems-its-president-may-be-one-of-them/2016/09/01/8e00cd00-6e11-11e6-993f-73c693a89820_story.html

[۲] Sharan, Temor (2023). Inside Afghanistan: Political Networks, Informal order and State Disruption. New York & London. Routledge.

دکمه بازگشت به بالا