امانالله خان و اصلاحات

احمدضیا مسعود، معاون پیشین ریاست جمهوری
روشنفکران و ملیگرایانی که به امانالله خان در رسیدن به پادشاهی کمک کردند، اساساً دو منظور عمده داشتند، یکی حصول استقلال کامل کشور و دیگر وارد نمودن اصلاحات در طرز اداره آن در جهت مشروطیت، ترقی و تمدن. امیر امانالله خان هم تأمین هر دو مرام را به ایشان و مردم وعده داده بود.
با امضای معاهده ١٩٢١ با دولت بریتانیا وعده اول عملی گردید و استقلال افغانستان نه تنها از طرف انگلستان، بلکه از طرف تمام کشورهای جهان تصدیق شد. اما امیر امانالله خان که مرد فعال و پرانرژی بود از همان آغاز پادشاهی در حالی که هنوز موضوع استقلال حل نشده بود به یک سلسله اصلاحات و تحولات در اداره کشور دست برد که تقریباً بر تمام شوون سیاسی و اجتماعی ان احتوا میکرد. امانالله خان در ۲۷ سالهگی پادشاه شد و در سن ۲۱ سالهگی با دختر محمود طرزی (خانم ثریا) عروسی کرد، در مکتب حربیه درس خوانده بود و با اردو تماس نزدیک داشت. موصوف احساسات ضد انگلیسی داشت و طرفدار ترکها و آلمانها در جنگ ضد انگلیس بود. اما جامعهای که امانالله خان در آن به پادشاهی رسید اساساً همان جامعهای بود که احمدشاه ابدالی تقریباً ۱۷۰ سال قبل آن را پیریزی کرده بود. یعنی جامعه قبیلهای مرکب از اقوام و قبایل مختلف با زبانهای جدا گانه که دین اسلام زیربنای فرهنگی و دولت مرکزی حلقه ارتباط را بین ایشان تشکیل میداد. متاسفانه از زمان احمدشاه ابدالی تا دوره امانالله خان یعنی در طول ۱۷۰ سال کشور ما شاهد هیچ نوع اصلاحات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نبودیم و بزرگترین موضوع را جنگ شهزادهگان بیبندوبار در بین خودشان به خاطر رسیدن به قدرت تشکیل میداد. موجودیت حرمسراها و ازدواجهای بیش از حد پادشاهان و امیرنشینها سبب شده بود تا جغرافیای کشورمان، صحنه جنگهای داخلی شهزادهگان گردد.
امانالله خان به کمک جوانان تحولطلب داخلی و کارشناسان ترک و سایر ملل برای تنظیم امور دولت به سرعت قانون وضع میکرد تا بر خرابه نظام کهنه قبایلی شالوه دولت و اداره عصری را پی ریزی کند. تشکیل کابینه با هیات وزرا در سال ١٩١٩ میلادی اجرا شد برای اولین بار پست صدارت به عبدالقدوس خان داده شد اما این رتبه جنبه اعزازی و موقتی داشت و شاه وظیفه ریاست وزرا را شخصا انجام میداد.
اصلاحات أصلاً به معنای دگرگونی در جهت تامین برابری اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی بیشتر و گسترش دامنه اشتراک سیاسی در جامعه است. راه اصلاحگر راه ناهمواری است موقعیت اصلاحگر در بین دو طبقه محافظهکاران و انقلابیون است، در واقع او برای این که پیروز شود باید در یک جبهه چند جانبه متشکل از انواع نیروها مبارزه کند، یک انقلابی موفق لازم نیست که یک سیاستمدار ورزیده باشد، ولی یک اصلاحگر موفق همیشه باید چنین باشد. یک اصلاحگر باید میان دگرگونی در ساختار اجتماعی و اقتصادی و دگرگونی در نهادهای سیاسی توازن را برقرار کند. بعضی اصلاحگران در آوردن تغیرات اجتماعی و اقتصادی موفقتر بودهاند تا در سازماندهی اشتراک سیاسی گروههای مختلف، اما بعضیهای دیگر در سازماندهی اشتراک سیاسی موفقتر بودهاند. در پیش روی اصلاحگری که خواستار دگرگونیهای بنیادی اقتصادی، اجتماعی و نهادهای سیاسی است، دو استراتژی گسترده وجود دارد. اتخاذ استراتژی نخست به معنای آن است که او در آغاز کار همه هدفهایش را آشکارا اعلام کند و بر عملی شدن آنها تاکید دارد. استراتژی دوم روش پنهان کردن هدفها و جدا کردن اصلاحات از یکدیگر و دنبال کردن تنها یک دگرگونی در یک زمان معین است. کمال اتاتورک تقریباً با همه مسایل نوسازی روبهرو شده بود. تعریف اجتماع ملی، ایجاد یک سازمان سیاسی نوین، آغاز کردن اصلاحات اجتماعی و فرهنگی و پیشبرد رشد اقتصادی. او به جای حل همزمان همه این مسایل، آنها را به دقت از هم جدا کرد و رضایت و حتا پشتیبانی کسانی را که با اصلاحات دیگر او ممکن بود مخالفت کنند، برای یکیک اصلاحات خود به دست آورد. او کار خود را از اصلاحاتی آغاز کرد که بیشترین پشتیبان را داشتند و به تدریج به اصلاحاتی پرداخت که با بیشترین مخالفتها روبهرو بودند. کمال اتاتورک نخست از همه، به تعریف اجتماع ملی و مرزبندیهای قومی و کشوری دولت پرداخت. همین که یک اجتماع قومی به نسبت همگون به دست آمد، دومین گام او ایجاد نهادهای سیاسی نوین و کارآمد برای اعمال اقتدار بود، سپس، پیاده کردن اصلاحات مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و قانونی، از طریق این نهادها برای اداره کنندهگان کشور امکانپذیر شده بود. همین که صورتها و رسوم سنتی ضعیف شد یا نابود شده بودند، راه برای صنعتی کردن و رشد اقتصادی کشور هموار گشته بود. رشد اقتصادی به نوسازی فرهنگی نیاز داشت نوسازی فرهنگی موکول به اقتدار سیاسی بود و اقتدار سیاسی کارآمد نیز ریشه در یک اجتماع ملی همگون داشت. الگوی وحدت، اقتدار، برابری ترکیه، کارآمدترین رشتهی توالی در فراگرد نوسازی در ترکیه بوده است.
در زمان امانالله خان مهمترین کاری که صورت گرفت تصویب اولین قانون اساسی دولت بود که در لویهجرگه سال ١٩٢٣ به عنوان نظامنامه اساسی دولت به تصویب رسید. برای بار اول در تاریخ افغانستان قدرت شاهی توسط قانون و مؤسسات سیاسی مثل هیأت وزرا، شورای دولت و محاکم محدود گردید و یک مقدار معین از حقوق سیاسی افراد مثل آزادی بیان و نشرات با مصونیت مسکن و محرمیت مکاتبات تامین میشد. در این لویهجرگه امیر این مطلب را اعلام کرد که میخواهد زبان پشتو را در کشور تعمیم نماید و بعد انجمنی را به نام مرکه پشتو برای انکشاف زبان مذکور تاسیس نمود، اما به تحمیل زبان مذکور بر مردم غیر پشتو زبان اقدام ننمود. علاوه بر قانون اساسی در این دوره در حدود پنجاه قانون نامه دیگر به نام نظامنامه وضع و نافذ گردید که شامل مسایل مختلف میشد. در بدو امر این اصلاحات موجب خرسندی طبقات مختلف مردم گردیده به خصوص اصلاحات مربوط به امور مالی و مناسبات بین مردم و دولت مثل تبدیل مالیه زمین از جنس به نقد، در مقابل تطبیق برخی از قوانین مثل نظامنامه جزای عمومی، محصول مواشی، خدمات عسکری، تاسیس مکاتب در ولایات و اطراف و اصرار بر داخل نمودن پسران در ان، مخالفت قشرهای صاحب امتیاز را بر انگیخت. از ان جمله طبقه روحانیت که وظیفه قضاء را در انحصار خود داشتند، وضع قانون جزا را به منزله تخطی بر حقوق و امتیازات خود شمرده به تبلیغ علیه ان شروع کردند. همچنان رؤسای قبایلی که در ادای مالیه از امتیازات و معافیتها مستفید بودند از وضع قوانینی که به امتیازات مذکور پایان میبخشید آزرده خاطر شدند و به مخالفت برخاستند.
در جریان جنگ منگل ١٩٢۴ تا ١٩٢٨ امانالله خان از تطبیق برنامههای اصلاحات عقبنشینی کرد و در لویهجرگه سال ١٩٢۴ میلادی از یک قسمت اصلاحات به نفع طبقات ممتاز صرف نظر کرد. بعد از جنگ به تقویت اردو نپرداخت و در باز گشت از اروپا دست به اصلاحاتی زد که به چشم میخورد مانند تغییر دادن لباس سنتی به لباس اروپایی، انتخاب بیرق جدید، تعلیم یکجایی دختران با پسران، اعلان رفع حجاب، با یک حرکت دراماتیک ملکه ثریا در یک مجلس عام برقع را از رویش به دور انداخت. قسمت اعظم این اصلاحات را رفع حجاب و آزادی زنان تشکیل میداد. در جریان شورش شینوار غلامصدیق خان وزیر خارجه نزد قبیله مذکور رفت با رؤسای قوم شینوار مذاکره کرد شورشیان علاوه بر الغای تمام پروگرامهای اصلاحات در امور شخصی شاه هم مداخله کردند و از آن جمله طلاق ملکه ثریا و حبس پدرش محمود طرزی تقاضا شده بود، امانالله خان در همان هنگام به همفریز وزیر مختار برتانیا گفت که در نظر دارد تعلیم نسوان را برای مدت بیست سال به تعویق اندازد و تعلیمات ابتدائی را به ملاها تفویض کند. با حمله حبیبالله خان به کابل، شاه روحیهاش را به کلی باخت و به ترک اصلاحات تصمیم گرفت و توسط اعلامیه هژده فقرهای مورخ ١٩٢٩ میلادی قسمت بزرگ تحولاتی را که در دوره پادشاهی ده سالهاش اجرا و یا وعده داده بود، به یک اشاره قلم فسخ نموده و همه را هیچ ساخت. شکست امانالله خان در آوردن اصلاحات به خصوص اصلاحات سیاسی سبب شد تا نهادهای با اقتدار سیاسی به وجود نیاید و اقتدار حکومت در همه ساحات کشور گسترش پیدا نکند. شروع اصلاحات فرهنگی و مذهبی قبل از اصلاحات سیاسی و تحکیم اقتدار یک اشتباه بزرگ بود.
اصلاحات فراگیر به معنای یک انقلاب از بالا به صورت سریع و پر سروصدا هر گز موفق نمیشود. این گونه اصلاحات، گروههای نامتناسب را در یک زمان بیموقع و بر سر قضایای نادرست، وارد میدان سیاست میکند. موفقیت کمال اتاتورک در پیاده کردن اصلاحاتش بستهگی به توانایی او در پرداختن جداگانه به این اصلاحات و در واقع، موکول به قدرت القای این فکر در مردم بود که او در زمان پرداختن به یک إصلاح، قصد اغاز کردن اصلاحات دیگر را نداشت، او طرح بزرگ و هدفهای غاییاش را برای خود نگهداشته بود. نخستین ضرورت، ایجاد یک دولت ملی ترکی در آناتولی روی خرابههای عثمانی بود. کمال اتاتورک ضمن تلاش خود برای تعریف اجتماع ملی، قضیه یک دولت ملی محدود، یک پارچه و همگون را از نوع اقتدار سیاسی که میبایست در این دولت وجود داشته باشد، با دقت از هم جدا ساخته بود. کمال اتاتورک قضیه مبارزه برای استقرار یک دولت ملی را از مخالفت با سلطنت، جدا ساخته بود. او به جای مبارزه با سلطنت، اعلام کرده بود که یکی از هدفهای جنبش ملی، رهایی سلطان از نظارت نیروهای فرانسوی و انگلیسی است که استانبول را به اشغال خود درآورده بودند. اما امانالله خان با صدور نظامنامههای بیش از حد خود همه اصلاحات را میخواست در یک زمان انجام دهد که با عکسالعملهای شدید مردم مواجه شد. از جمله عوامل ذهنی ناکامی امانالله خان، مهمتر از همه، خوی و خصلت شخص شاه بود که نیروی محرکه اصلاحات به شمار میرفت در شخصیت امانالله خان افراط و شتابزدهگی بر سایر عناصر غلبه داشت، پشت کار و سختکوشی او، کمتجربهگی و قلت معلوماتی او را جبران میکرد. در سالهای اخیر پادشاهی آهستهآهسته تحولی در مزاج وی رخ داد که بر نحوه کار او هم موثر افتاد، به این تفصیل که در پهلوی حب جاه و شهرت، به تفریح و تجمل هم علاقه پیدا کرد. نه تنها خودش مبالغ هنگفتی را در تعمیر قصرهای دارالامان و تجملات جشن و امثال ان به کار میبرد، بلکه همکارانش را هم در ضمن عصری ساختن زندهگیشان به کارهایی تشویق میکرد که اجرای آن با آن معاش اندک، بدون استفاده ناجایز، امکانپذیر نبود و به این صورت میتوان گفت که شاه به طور غیر مستقیم در ترویج فساد اداره دست داشت. گرایش به سوی تفریح و تجمل تحولی را هم در چگونهگی اشخاص هم صحبت او به میان آورد و در نتیجه قوه تشخیص او در مسایل اجتماعی ضعیف گردید و بر اساس آن بر برنامه اصلاحات چنانکه دیده شد مسایل فرعی و کماهمیت را بر موضوعات اصلی و با اهمیت ترجیح داد و موازنه کار از دست رفت. خلاصه اینکه امانالله خان نتوانست ساختارهای زندهگی قبیلهای را از بین ببرد و شیرازه یک دولت مدرن ملی را پیریزی نماید. مراجعه دوباره امانالله خان به شخصیتهای قومی و قبیلهای همه استراتژی نهضت امانی را زیر سوال برد. شکست اصلاحات امانالله خان زمینه را برای ایجاد حکومتهای اقتدارگرا در کشور مساعد ساخت و به جز دوره دهه دموکراسی در زمان ظاهرشاه، تا سال ٢٠٠١ میلادی کشور ما از شکل گرفتن هر نوع اصلاحات محروم ماند، که نتیجهاش جنگهای داخلی، فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و بیثباتی سیاسی چیز دیگری نبود. آرزومندم که رهبران سیاسی بعدی با در نظر داشت ناکامیهای امانالله خان در آوردن اصلاحات، شرایط را با دقت تمام سنجیده و مراحل آن را با در نظر داشت تقاضاهای مردم به نوع اصلاحات به صورت درست مشخص سازند تا خدای ناخواسته نشود که با اشتباهات خود، یکبار دیگر مراحل تکامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به عقب اندازیم.