تبلیغات

بخش سوم و پایانی – فقر، بی‌وطنی و داغ غربت؛ چه بر ما گذشت؟

به حالت خود و هزاران هموطنم که همچون من شب‌ها را بر ریگ روان، سنگ‌ها و سرگین حیوانات خوابیده بودند ناراحت شدم. چه کسی ما را به این سرنوشت رساند؟ جرم و گناه این نسل جوان چه بود که این گونه از وطن طرد شد؟...

بخش دوم – فقر بی‌وطنی و داغ غربت؛ بر ما چه گذشت؟

سرانجام از خاک وطنم بیرون شدیم؛ خاکی که همواره برای آزادی و آزاد بودن جغرافیایش، جان فرزندانش را هزینه کرده است. فرزندان این کشور نسل‌هاست که برای بقای آزادی آن پا‌به‌پای هم در کوه‌ها، صخره‌ها، دشت‌ها و بیابان‌هایش گام گذاشته و جان داده‌اند تا این خاک...

بخش اول – فقر بی‌وطنی و داغ غربت؛ بر ما چه گذشت؟

ساعت ۱۰:۳۰ قبل از ظهر بود و من تازه از امتحان پنجم و نهایی سمستر هشتم به خانه برگشته‌ بودم. اعضای خانواده‌ام را با چهره‌های آشفته و نگران پیدا کردم. از مادر شوهرم پرسیدم که آیا اتفاقی افتاده است؟ گفت: «طالبان تلاشی خانه‌به‌خانه دارند.» این سخت...

تجربه تلخ یک دانشجوی نظامی از سقوط کابل تا‌ مهاجرت غیرقانونی

زمانی که دولت جمهوری به دست گروه طالبان سقوط کرد، دانشجوی سمستر چهارم اکادمی نظامی پولیس در کابل بودم. سقوط دولت به دست این گروه، سقوط زنده‌گی و رویای همه‌ دختران افغانستان بود. لحظه‌های خوف‌ناکی که ولایت‌ها یکی پس از دیگری به دست گروه طالبان...

در آرزوی رفتن به مکتب و ساختن دنیایی که کتاب و قلم صلح و آزادی را رقم بزند

در آرزوی رفتن به مکتب و ساختن دنیایی که کتاب و قلم صلح و آزادی را رقم بزند

این روزها بیش از همه‌چیز آرزو کرده‌ام که ای کاش آرزوهای بلندپروازی ‌نمی‌کردم. ای کاش میان واژه‌هایی که سرشار از موفقیت‌ها و شادی‌ها بود، نمی‌رقصیدم. ای کاش دانشم را این‌همه شعار نمی‌دادم. کاش به خوش‌بختی خودم و دیگر هم‌سن‌وسالانم نمی‌نازیدم. چه شد آن‌همه تعریف صفات...

آزادی سرخ؛ «چون تو آزاد گردی، وطن آزاد گردد»

آزادی سرخ؛ «چون تو آزاد گردی، وطن آزاد گردد»

رفیق! قرارمان همین بود، نه؟! من سراغت را نگرفتم، تو دریاب مرا. گفته‌ بودم که در این غربت به حال خودم رهایم مکن. این روزها باز زمان تنگ گشته‌ است بر من. زمین انگار خرد شده است. کجایم من؟ نمی‌دانم. گویی میان دو سنگم. قلبم...

سفر نافرجام؛ این جا‌ همه چیز بوی مرگ می‌دهد، حتا رویاها

رویاهایی برای بافتن، نه یافتن

مسیر را نیمه‌تمام گذاشته پیاده شدیم. نه به این دلیل که از بوی بد موتر خسته شده باشیم یا از فضای سرسبز و باران‌زده‌ بیرون خوش‌مان آمده باشد، فقط پیاده شدیم بی‌آن‌که فکر کنیم برای چه. راه زیادی تا خانه مانده بود. ما هم خسته...

زنان زیر سلطه طالبان؛ محروم از حقوق و محبوس در خانه

هر لحظه زنده‌گی یک زن در افغانستان مانند پا گذاشتن روی زمین پر از ماین است. برای همین مسیری را که من طی کرده‌ و می‌کنم، مسیر دشواری است. من از طفولیت عاشق خبرنگاری بودم. کم کم داشتم روی هدف‌هایم کار می‌کردم، با خود می‌گفتم...

۷ و ۸ ثور به روایت زنان؛ «چپی‌ها آتش افروختند و اسلام‌گراها هیزم ریختند»

«زنی که پیچه‌اش در جنگ سفید شده است.» این تعریفی است که او از خود دارد. امروز آمده‌ام پای سخنانش بنشینم که سفره دل را باز و چراغ حافظه‌اش را روشن کند تا چیزی از تاریخ زیسته‌ مردم در سال‌های گذشته حاصل شود. حرف از...

Welcome Back!

Login to your account below

Retrieve your password

Please enter your username or email address to reset your password.

Add New Playlist